۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

کاش آدم بزرگواری بودم. کاش اینقدر خودخواه نبودم. اونوقت اولین کاری که می کردم این بود که برگردم ایران. زندگیمو بزارم واسه بچه هایی که کمک می خوان. یه مدرسه کوچولو باز می کردم. همونجا اونایی که پدر و مادر گه دارن رو می یووردم و از شرشون راحتشون می کردم. واقعا این آرزو رو دارم. یهو دیدین این کارو کردم. من که استاد کارای عجیب غریبم اینم روش.
اینجا نشستن و حرف زدن گه زیادیه. پول فرستادن هم گه زیادیه. باید کاری کرد اساسی.

بزرگوار بودن خیلی سخته.....

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

نمی دونم این گریه هام برای خودم که تنهام یا برای تو. دلتنگتم خیلیییییییییی، کاش من رفته بودم. نه اونوقت تو گریه می کردی و من از گریه تو غصه دار می شدم. کاش با هم رفته بودیم....
نکنه دارم ناراحتت می کنم با گریه هام؟ حق بده به من. خیلیییییییی حالم بده

هیچ کاری نکردم برای تولدت. توانش نیست. حتی حال اینکه به یه خیره پول بفرستم. اما یه کاری می کنم همین روزا. الان اما به یاد تو می رم اون عطری که دوست داری رو می زنم و می رم دنبال پوپولکت.


قبل رفتن دنبال پوپولکت باید برم خرید کنم. می ترسم مثل اون دفعه ای بزنم زیر گریه اگه کسی باهام حرف زدم. نه نمی رم ولش. الان هم که اشکا تموم نمی شه...


کاش می شد برگرده یه دورانی. آخخخخخخخخخ

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

فقظ نیرویی می خوام که باقیش رو تمام کنم. متنفرم از بازی رو باختن!
امروز از صبح گفتم فکرم رو مشغول کنم. نه به خاطر خودم. نمی خواستم روز تولدت ناراحتت کنم با گریه و زاری خودم. با پوپولک ور رفتم هی. بازی کردیم. خندیدیم. دوست خارجی زنگ زد و با هم قرار گزاشتیم عصری بریم بیرون. پوپولک که خوابید گفتم فیلم نگاه کنم قبل از رفتن. این همه فیلم روی نت فلیکس گذاشتم خیر سرم گفتم یه فیلم اسم قشنگ نگاه کنم. تا اونجا تونستم نگاه کنم که دکتر بهش گفت فقط چند ماهی وقت داره و کنسرش متاستاز داده حتی به چگر. لعنت به این زندگی اینم فیلمی با اسم Biutiful

با دوست خارجی رفتم بیرون و بعد برگشتم. دیگه اما توان نداشتم. هایده رو گزاشتم و شوع کردم به گریه. پوپولک هی می یومد با بغض می گفت مامان سد. هپی پلیز. کاش می دونستی چه آشوبی تو اون دل صاب مرده است عشق کوچولوی من.

برم بقیه فیلم و ببینم ما که ریده مال حالمون بزار بدتر بشه.

ریدم به این زندگی .................

فردا رو چه خاکی به سر کنم ....................

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

هی دوست دارم بیام رو پیجت بنویسم. رو عکسهای پوپولکت تگت کنم، دلم نمی یاد. می گم شاید یه جایی آرومی نشستی و آرامشت رو بهم بزنم. چیزی نمی نویسم و تگت نمی کنم. می دونم که جای خوبی هستی.


دانشمندا می گن ژن خودکشی در اونهایی که خودکشی می کنن وجود داره. اما هنوز اونقدر سواد ندارن که بگن اون ژنی که باعث خودکشی می شه ژن جربزه خودکشی داشتنه! ژن خودکشی فقط باعث فکر کردن به خودکشیه که من دارم. اون یکی رو نه، راستش ندارم!

همش می گم تو که اینقدر فکر اونهایی خب برو پیششون زندگی کن! ادا در اوردن که هنر نیست!

اینروزا اینقدر آشوب دارم تو جونم که اندازه نداره! الکی پست می فرستم رو فیس بوک. همه فکر می کنن به به چه دل شادی دارم! دارم فرار می کنم. نمی شه که نمی شه...

دارم تحقیق می کنم ببینم این مرض شیزوفرنی چیه دقیقا! خیلی مغزم قاطی کرده این روزا. اینقدر که شبها که دراز می کشم کپم رو بزارم، بعضی وقتها صدای پیچ و مهر های مغزم رو می شنوم که جیرینگ جیرینگ می ریزه تو گوشم... (این تازه یه مورد گفتنیش بود!)

قرصام رو باید شروع کنم. دو هفته دیگه دکتر و درمون و اندوسکپی و هزار کوفت و زهر مار شروع می شه دوباره ...

برای تولدت می خواستم با یه عالمه گل برم دیدن بیمارهای بخش کنسر بیمارستان این شهر. تصمیم رو عوض کردم. توانش رو ندارم. نمی خوام بیشتر ازاین له بشم. هنوز اما صد در صد نیست. ولی هنوز نمی دونم چکار کنم. شاید همون کادوی سال پیشی که همسر جان برای تو فرستاد رو من هم انجام بدم امسال.. خودت بگو چه خاکی به سر کنم؟ ...

پوپلکت از دیروز دست از سر یکی از کادوهایی که واسش فرستادی بر نمی داره. برش می داره و می گه دنس، با همون اردک که فرستاده بودی براش می رقصه. نمی تونم جلو اشکام رو بگیرم. هم از غصه هم از خوشحالی ... دوست دارم خیلیییییییییییی

دوست خوبی پیدا کردم که خیلی کمک فکری می کنه به من. دوست خوب داشتن هنر می خواد که من دارم.

این روزا با آدمهای عجیب و غریبی حرف می زنم...

کلا فاک مای لایف (این باشه واسه این روزای نا خوش من تا ببینم چی قراره پیش بیاد ...







صحنه جاییست شبیه دنیایی که تو برایم ساخته ای و من قرارست بعد از رفتنت زانو بزنم و آرام آرام بمیرم

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

دوست ندارم که بعد از مرگم هیچ یادی و خاطره ای از من باقی بمونه. امیدوارم به سرعت باد از ذهن همه محو بشم...



۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

سالها پیش، نمی دونم از کجا! یه آویز گردنبند خریدم که روش نوشته بود الله! سالهاست که گمش کرده بودم. مدتهاست که ایمانی ندارم. شاید دیگه باوری  هم برام باقی نمونده باشه. دیروز خیلی حالم بد بود. با اینحال رفتم کادوی تولد برای یکی از دوستانم بگیرم که همین امروز فردا پست کنم. وقتی کارتم رو در اوردم که حساب کنم. یه چیزی با صدای بلند از تو کیفم افتاد و حدود 10 ثانیه قل خورد دور خودش و من فکر می کردم یه سکه است. فروشنده دست برد و دادش به دست من. گرفتم و حس کردم که سکه نیست نگاهش کردم و دیدم که همون گردنبنده! لعنتیییییییی

دوباره خواب دیدم داره نفرین می کنه! می ترسم از همتون ........... راحتم بزاریم ...........................


۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

اگه خواب ببینین یکی نشسته همش داره تو و همسر و بچه تو نفرین می کنه چه حسی بهتون دست میده؟ من همون حسه نسبت بهش دارم!


همیشه و همیشه تا اونجایی که یادم می یاد تو رویاهام حتی وقتایی که خیلی پولدار بودم (!!! آره از این فکرها هم می کردم) یه خونه داشتم که هیچ جزییاتی ازش یادم نیست جز باغ و گل و بلبل. هیچ وقت هم چیزی به زبون نیاورده بودم. خونه خواهرم که رفتم و دیدم که اونم به گل علاقه داشته خیلی تعجب کردم. یادمون نداده بودن درباره رویاهامون، چیزایی که دوست داریم، آدمهایی که می خوایم و حتی احساسات سادمون با هم حرف بزنیم. ولی وقتی خونشو دیدم درست زمانی بود که من خونم رو انتخاب کرده بودم و کلی گلدون واسش خریده بودم. دیدن خونه اون جراتی به من داد که آرزوهام رو هر چند کوچیک محترم بشمرم.
الان حدود 3 ماهی هست این خونه اومدیم و می تونم بگم که هفته پیش رسما شد خونه. الان می بینم که گلهایی رو که نگه داری می کنم. بطرز عجیبی حالشون خوبه. ناخودآگاه باهاشون حرف می زنم. گل ارکید من که حالش بد بود الان داره سرحال میشه. نمی دونستم سبز انگشتی هستم ...

با دوستم یه قرارایی داریم که خوشحالم می کنه. یکیش فرستادن وصیت نامه!!!!

بعضی وقتها که خیلی اعصابم خورد میشه به سرم می زنه ایمیلات رو بفرستم واسشون. تک تکشون رو میگم. ببینم از رو میرن! ببینم جرات دارن اینقدر .... حرف نزنم بهتره ... بعد از مریضی تو یادشون اومد که تو هم هستی.......

نبار بارون زمین جای قشنگی نیست!




۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

امروز 3 تا مهمون خارجی دارم.
عین خیالم نیست باز! من نمی دونم ایرونیها چه جادویی دارن که وقتی می خوان بیان خونه من از 6 صبح باید بدو بدو کنم!
نکنه من هم می رم خونه ایرونی ها همین حال و هوا رو دارن. ایها الناس! من اصلا مزه غذا رو نمی فهمم این روزا! حرص نخورین جان من! 
دارم فکر می کنم بمیرم چند نفر غمگین و چند نفر خوشحال می شن!!
دو نفر فر شور غمگین می شن که نیازی به توضیح نداره! مامان بزرگم هم خیلی غمگین می شه اگه که زنده مونده باشه! بقیه اما ... نمی دونم یه چند نفری هم فر شور می دونم که خوشحال می شن از نزدیکان!
حالا چرا دارم به این قضیه فکر می کنم؟ اصلا مهمه مگه؟ نه والله!

ببین تو یکی هم اگه بری دیگه تحمل این دنیا رو ندارم به جون خودم. پلیز ایمیلت رو جواب بده. هر چند می دونم خوب نیستی. ترسم همش اینه که دوباره خودت رو بخوای بکشی. می بینی این نوشته رو یا هنوز بقول خودت پدرسگ فیلتره؟ میل می زنم واست امید اینکه بخونی مهربونترین فرشته روی زمین :(((((((((.

دوست دارم تا اونجایی که در توان دارم عشق ورزیدن، محبت و دوست داشتن آدمها و زمین رو به تو یاد بدم فرزند کوچولوی من. باور دارم که ماندگارترین چیزی که یه مادر می تونه به فرزندش هدیه بده مهربانی، عشق و محبته. بزرگ کردن و خورد و خوراک و ... که همه بلدن. شاید هم حیووناش خیلی بهتر از آدمها!  


۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

دریغ از یه اپسیلون استعداد جهت یابی در وجود من. بعد از نزدیک چهار سال زندگی در این دهکده چس مثقال هنوز می خوام برم دو کوچه اونور تر کلی باید همسر و گوگل و دوست و آشنا و موبایل دست بدست هم بدن تا من گم نشم! خودم هم از ترس قیافم دیدنی!

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

کلماتی مثل بحث انحرافی. افکار منحرف و ... تازگی ها مد نشده. یادمه اون سالها که مدرسه می رفتم از معلم دینی مدرسه سوال کردم چرا خدا این بدها رو زودتر به سزای کارشون نمی رسونه و نابودشون نمی کنه؟ گفت واسه اینکه بهشون مهلت می ده که به بار گناهاشون اضافه بشه. گفتم اما این واسه بقیه مردم انصاف نیست و اینکه چرا خدا دوست داره بار گناه کسی اضافه بشه وقتی می گین مهربونه؟. گفت بحث انحرافی نکن. یک هفته مارو کشوندن دفتر پرورشی مدرسه که منو به راه راست بکشونن و از زیر زبونم بکشن کی اینا رو به من یاد داده!!!

خواهر جان برادر جان اینها از همون روز اول انقلاب آماده مبارزه با هر فکر خارج از محدوده خودشون بودن. از مدرسه و ادارات گرفته تا خونه های مردم! 
نسبت به دلخوشیهای زندگی. مخصوصا از نوع مادی حالت تهوع شدید دارم. یادمه یه بار پرسیدم از معلم دینی که ما چرا بدنیا اومدیم. خب نمی یومدیم. گفت ازمون سوال کردن خودمون راضی بودیم. من گه خوردم اگه که گفته باشم و تو هم اگه دورغ گفته باشی خیلی گه خوردی! هر چند گزینه دوم درست تره!

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

دلم یه آسمون ابری می خواد. کلا هوای آفتابی رو دوست ندارم. نیمه ابری هم بد نیست.
ببار ببار ببار ای آسمون

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

امروز نزدیک 19 گیگ عکس نگاه کردم از تو. تقریبا تو بیشتر عکسا نبودی، اما می دونستم یا پشت دوربین هستی که همون ورا. اشک ریختم اشک ریختم. اما چه فایده ..........

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

بزرگترین خدمت به مردم ایران جنگ با خرافاتیه که به اسم دین به خورد مردم دادن. نگاهی به تاریخ نشون می ده هر کسی که به مبارزه علیه خرافات رفته خیلی سریع از راه برداشته شده. لطفا کسانی که تبحری در مسایل دینی دارن به روشنگری در این زمینه به پردازن. احکام رساله ها رو در بیارین و آگاهی بدین به مردم. احادیث مسخره و متحجرانه رو نشون بدین. کاری که فریدون فرخزاد می کرد با شوهای خودش. کاری که احمد کسری کرد با نوشته هاش و ... هر چند به هیچ کدوم مجال داده نشد. روحشان شاد و یادتان جاویدان

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

هر کسی تو زندگیش یه دلخوشی هایی داره. بزرگ، کوچیک ....

دلخوشی من اما تو زندگی فقط شما دو تا هستین. بدون شما هیچم. لایو بوث

گفت خوبی؟ گفتم اییی رو به راهم. اما نمی دونست رو به چه راهی! 
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! 
یک روح در همین نزدیکی دارد می سپارد جان.

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

چقدر دوست دارم بنویسم. اما کو حالش؟

آهای تریپلین ها. زپام ها. می لی گرم ها بر گردانید به من، چهره آن روزهایمرا!

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

دلگیرم بد جور! گریه هم فایده نداره. امروز پشت تلفن کلی گریه کردم! نه تموم شده. خیلی چیزا تموم شده دیگه. باید باور کردددددددد

اگه 2 تا بچه، چه می دونم 3 تا، چه می دونم 10 تا داشته باشیم. چطور بین اونها می شه فرق نذاشت؟ خیلی سخته؟ اصلا مگه می شه فرق گذاشت ..........

پسر کوچولوی من ثبت می کنم که بدونی. برای تولدت فقط یک تلفن داشتی. فراموشت کردن. بهت یاد می دم که تو هم فراموش کنی.........

خیلی دوست دارم اونقدر پول دار بشم که اون آرزویی که از بچه گی توی دلم هست رو پیاده کنم. میشه؟؟؟؟؟؟

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

2 روز پیش که فینگیلی زو می بردم مهد. پشت چراغ قرمز که ایستادم. یه نگاه سنگینی رو حس کردم. به طرف چپ نگاه کردم. یه آقای موتور سوار مسن عجیب به من نگاه می کرد. تندی روم رو برگردوندم که حواسم به چراغ باشه. چراغ که سبز شد موتوریه پاشو گذاشت رو گاز و رفت. پلاک موتورش اما حالم رو بدجور منقلب کرد.
A J 420!!!!

چرا از دنیای خیالی و سورءالی بیرون نمی یام؟

دوست دارم اون کتابی رو که مدتهاست بهش فکر می کنم رو زودتر بنویسم. اما نمی دونم چرا دست دست می کنم. فوقش بد می شه دیگه. بنویس جان من!

هنوز یکی از سخت ترین کارهای این روزام بکار بردن فعل گذشته برای توست خواهر گلم. واقعا نمی دونم بکار بردم یا نه؟

بگم تو این چند ماه چند بار آرایش کردم؟ شاید دوبار اونم وقتی که مهمونی رفتم! خیلی راحتتره سلولهای پوستم وقتی هیچ چیزی زوش نیست. و مهمتر اینکه حس خوبی بهم دست می ده. خود خودم هستم!




۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

بودن یا نبودن اصلا مهم نیست

وقتی که تو نباشی ...................

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

امروز تو بالکن خونه داشتم گلها رو آب می دادم یه آقایی اومد گفت که می خواد یه کامنت به من بده. بعد گفت که بالکن خونت خیلی قشنگه و فیلینگ خوبی می ده به من. بعد گفت که کارش با آشغاله و قدر گل ها رو خیلی خوب می دونه! خیلی هم خوش خنده و شاد بود. حس خوبی به من داد تو این حال و احوال این روزای من که ریده ماله! 

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

دیشب خواب دیدم تو بالکن خونه نشستم. از حموم در اومده بودم و یه حوله دور سرم پیچیده بودم. رو صندلی لم داده بودم و فکر می کردم. انگاری خودم رو از زاویه چپ نگاه می کردم. نگاهم هی زوم می شد و واید! اما بعضی وقتا که زوم می شد من نبودم دیگه. تصویر اون بود.

خواستم بدوم از آشپزخونه یه چیزی رو واست تعریف کنم. گفتم ایمیل بزنم بگم هستی بهت زنگ بزنم. یهو قلبم ریخت پایین. چه زود می گذره. کلی شکایت داشتم و اتفاق هایی که باید تعریف می کردم. خنده دار هم بودن ها. مثل همون موقع ها که اولش تو غر می زدی. من غر می زدم. فحش می دادیم. از موهای سفیدت می گفتی و .. آخرش یادته همیشه کلی می خندیدیم و من همیشه کلی حس خوب داشتم آخرش. خیلی خوشحالم که همیشه با هم حرف می زدیم. اینجوری نبود که وقتی مریض شدی به یادت افتاده باشم.حست کردم چه قبل و چه بعد بیماری.

گاهی لازمه که یادمون بره کسانی رو که پیش تر ها تو زندگیم.ن بودنو دوستشون داشتیم.
به پسرم دارم یاد می دم که اونم فراموششون کنه! کارم نمی دونم درسته یانه. اما حتی عکسی هم نشونش نمی دم از بعضی ها!

می شه کسی رو دوست داشت بعد مدتها بگذره و حالی نپرسید از اون؟ شاید می شه ...

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

اشکم بند نمی یاد وقتی ایمیلاتو می خونم. از اون قدیم قدیم ها رو می گم تا همین اواخر. وقتی صفحه فیس بوکت رو نگاه می کنم. کامنتات رو می خونم. کجایی الان؟

 آخ چه زود  گذشت. دنیای گهیه ها! گه!
همین روزاست می ترکم اینقدر که غم تو دلمه. واسه تو نیست ها. تو جات خوبه خوبه می دونم. واسه وضع گه خودمه. 

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

حتی لیاقت دوری و دوستی را هم نداری. دوری و دیگر هیچ!

بعد از خیلی سال دوباره اون مرض لعنتی اومده سراغم. پریشونم حسابی. چند سال؟ بعد از 6 سال! اه


۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

میگه می دونی چقدر آدمها دلشون می خواد جای تو بودن. چه مرگته؟ تو دلم می خندم. می گم وای به حال اونا دیگه!

دو روز پیش در حال گلکاری یکی از خانمهایی که خانه سالمندان روبروی خونمون زندگی می کنه اومدم پیشم واسه خوش و بش. یه کمی که حرف زد گفت از طرف خودم و دوستام می خوایم ازت تشکر کنیم گفتم: وات؟ وای؟ گفت چون هر بار که با پسر کوچولوت می آی بیرون کلی از ماها می شینیم کار کردن. بازی کردن، گلکاریتو نگاه می کنیم! بعد منو برداشت برد توی مجتمع و نشونم داد که اونها می تونن از داخل منو ببینن. هر چند من نمی تونم ببینمشون. دیروز واسش یکی از گوجه های خونه رو بردم و امروز صبح دیدمش و کلی به به و چه چه کرد!

دیشب خوابتو دیدم. دندونات و فکت درد می کرد. چقدر نگرانت بودم. عجیب بود تو خواب اون بیماری رو داشتی. اولین بار بود تو خواب دیدم ناراحتی اینجوری. امیدوارم همه چیز واست خوب باشه عزیزترین. کاری از دستم بر نمی یاد. صدقه دادم. و دعا می کنم. مواظب خودت باش. باز بیا بخوابم. بگو از حالت. راستی برگشتی خونه؟ گفته بودی می ری سفر...خوش گذشت؟. یادش بخیر چقدر حرف می زدیم. بدونی چند وقته با هیچ کی حرف نزدم. خیلی وقته........... اوه نه با دوست مشترکمون حرف می زنم . حوامو داره


با گل و بلبل و حیوونا خیلی مهربون شدم. اما با آدمها نه. با اونها بدجوری کج افتادم!!

میگه 5 سال پیش اتفاق افتاده. چرا به من نگفتی؟ دلم خوبه چقدر گرفته باشه الان؟ 5 سال؟؟؟؟؟؟؟ آه ه ه ه ه ه ه ه

الان کجایی؟ خوردی چیزی؟ موز دارم واست می یارم فرشته

دوست ندارم اینو بگم اما با همه بچه هایی که تو عمرم دیدم فرق می کنی:
بچه که بودی استفراغ نکردی! شاید دوبار یک بار تو صورت من!! لباسهای بچه های دیگه رو که می بینم همه زیر گلوشون چرک و زرد، تو همیشه مثل گل بودی. هیچ وقت چیزی تو دهنت نکردی. بردمت دکتر گفتن حالتو ببرم! بردم :). هیچوقت دستاتو کثیف تحمل نکردی. واسه همین حتی دوست نداری غذا بخوری بادستات. تا چیزی می خوره بدستت هم که می دویی می گی اه آه. یعنی تمیزش کن. غذا که می خوری دستمال باید کنارت باشه همیشه تند و تند دهنت رو تمیز می کنی :). با صدا غذا نمی خوری هیچ وقت. هیچ وقت غذا که تو دهنت باشه دهنت رو باز نمی کنی و حرف نمی زنی. (می دونی که من چقدر بدم می یاد آخه!) بازم هست. یادم بیاد می نویسم اینجا

دیگه دوری و دوستی هم نمی شه بهش گفت. دوری و هیچ. بهتره خیلی بهتره


۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

امروز.
تولد بهترین دوستیه که می تونستم داشته باشم از جنس غیر ایرونی.
امروز خونه ما دعوتش کردم. مهمون غیر ایرونی که دارم هیچ استرسی ندارم. اما وای از وقتی ایرونی می خواد بیاد!!
خودش همیشه می خنده می گه نکنه ما واست اهمیت نداریم :)
دوستت دارم. خیلی. خیلی ها........

الان
دلم واست تنگ میشه عشق کوچولوی من.

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

نشانه خوبیه یا بد؟
یه سری آدمها برام دیگه وجود ندارن. تمام شدن. می تونه ادامه پیدا کنه؟
امیدوارم ...
انگاری که من واسه شهر و شلوغی زاده نشدم. خیلی خوبه که الان یه جای دنج دارم زندگی می کنم. عاشق بالکن خونه هستم و خیلی غصه می خورم که هوا داره رو به سردی میره. زمستون هم میشه گل و گیاه کاشت تو این سرما؟

اگه که تناسخ وجود داشته باشه ها، تکلیف من روشنه. آدرس خونه، کوچه، حتی پلاک خونمون رو هم از الان بلدم. عمرا برم جای دیگه!!!! عمرا هم آمریکا باشه ها!!!! :)


یه عکس خوب ایدش اومده تو ذهنم واسه اینجا. امروز ببینم وقت می کنم عکس و بگیرم! تا عکس گرفته شد می زارم !


Oh life, it's bigger
It's bigger than you
And you are not me
The lengths that I will go to
The distance in your eyes
Oh no, I've said too much
I set it up

That's me in the corner
That's me in the spotlight
Losing my religion
Trying to keep a view
And I don't know if I can do it
Oh no, I've said too much
I haven't said enough

I thought that I heard you laughing
I thought that I heard you sing
I think I thought I saw you try

Every whisper
Of every waking hour
I'm choosing my confessions
Trying to keep an eye on you
Like a hurt, lost and blinded fool, fool
Oh no, I've said too much
I set it up

Consider this
Consider this, the hint of the century
Consider this, the slip
That brought me to my knees, failed
What if all these fantasies come
Flailing aground
Now I've said too much

I thought that I heard you laughing
I thought that I heard you sing
I think I thought I saw you try

But that was just a dream
That was just a dream

That's me in the corner
That's me in the spotlight
Losing my religion
Trying to keep a view
And I don't know if I can do it
Oh no, I've said too much
I haven't said enough

I thought that I heard you laughing
I thought that I heard you sing
I think I thought I saw you try

But that was just a dream
Try, cry, why try
That was just a dream
Just a dream
Just a dream, dream



۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

از یکی از دوستهای خارجی چند مدل گیاه گرفتم که بتونم بزارم تو آب ریشه بده و بکارم. به برگ گیاه هام که دست می زنم خیلی حس خوبی بهم دست می ده. الان خونه پر از گل و گیاه شده.  بالکن هم همینطور. فردا باید برم ببینم پیاز گل لاله، نرگس و ... رو کی میارن. شاید هم سرچ کنم. باید برم اون گل فروشیه که خیلی دوست دارم. شاید یکی دو تا درخت هم بگیرم :). کاش فردا وقت داشته باشم.

دیشب:
بازم بیا بخوابم. خیلی دوست دارم می بینم اینقدر از همه چیز خبر داری. حتی اون دفترچه ای که دوستای من بیاد تو نوشتن :).
لاو یو!
امروز: پسره داره خیلی پر مدعا میشه. سهمش رو از این دنیا می خواد. ترن و ماشینو کلی ادعای کوچولو که رو هم خیلی واسه یه مامان بی حوصله و غرغرو زیاده!!!. اما خیلی خوش بحالته که دوستت دارم. خیلی حس خوبیه وقتی یه موجود کوچولوی مو فرفری دستش رو محکم دور گردنت میندازه. سرش رو رو شونت می زاره و میگه آ لا لو (آی لاو یو).
همواره:
1) سورال لعنتی!
2) رویاهای دلچسب و ناچسب!
3) باور کردنی نیست. هنوز یه وقتایی میخوام زنگ بزنم بهت و کلی پشت سر سیر تا پیاز همه حرف بزنم. بگم کی چی گفت. آمپر رو تعریف کنم که چقدر بالا رفته و سر چی و ... اما یهو یادم می یاد  گذاشتی و رفتی. اما خوشحالم که حتی وقتی خوب خوب بودی همیشه و همیشه با هم کلی حرف می زدیم. یادته چقلی هامون رو؟

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

2 روز پیش:
چرا خوابای وحشتناک منو ول نمی کنه؟ خواب دیدم خواهرم رو مجبور کردن دماغشو عمل کنه و خیلی ناراحت بود. اما وقتی که دکتر بهش گفت به علت کنسر که به استخوان سرایت کرده نمی تونه عمل کنه کلی خوشحال بود. چه فضای غم انگیزی داشت خوابم!
مدتیه خواب هام همه سورالیستی شده. زندگی واقعیم هم همینطور. هیچوقت با هنر سورالیستی رابطه خوبی نداشتم. الان هم با زندگیم رابطه خوبی ندارم. اتفاقهای عجیب و غریب. شاید هم از سورال خوشم نمی یومده چون کلا زندگیم از بدو تولد عجیب و غریب بوده.
یه زندگی رءال و ملیح دلم می خواد.

زندگی:
کلا زندگی عجیب و غریبی دارم. بالا و پایینش زیاده. کاری که واسه بقیه در سه سوت انجام می شه برای من همیشه بغرنج و پیچیده می شه. مشکلاتی درش پیدا می شه که دست من نیست! به اطرافیانم که نگاه می کنم ها یه وقتایی حسودیم می شه. آرامش دارن. ما که رنگ آرامش رو تو زندگیمون ندیدیم. میشه یه روز ببینم؟؟؟؟

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

این نوشته رو امروز یه جا خوندم و خیلی خوبه به نظرم:




گردوخاک رفتنت که فرو نشیند
خواهی دید
ـ بانگاهی به پس ـ
که من ،مانده ام
اما ،
ـ نه به تعبیر تو ـ
درتو
من به اصل خویش مانده ام
استوار.
.

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

تازگیها خیلی راحت کسی از روابطم بپرسه می گم خبری ندارم ازشون. علت:  راحت تریم!
پیش تر ها کلی چرت و پرت می گفتم و طفره می رفتم!

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

این روزا 1:
خیلی وقته که عادت کردم شب ها برم دوش بگیرم، با آرامش بیشتری می خوابم خیر سرم!
از بچه گی نترس بودم یا خیلی وقتها هم یادمه که می تونستم خودمو کنترل کنم و ادای آدم های نترس و شجاع رو در بیارم. الان مدتیه که خیلی ترسو شدم. نه اینکه بشینم بترسم از چیزی. چشم هام رو که می بندم تصاویر وحشتناکی می بینم که چشم و دهان ندارن.نه مثل فیلم جیغ. اونجوری نیست. خیلی وحشتناک تر از اون!!!
امروز:
اتاقش تقریبا تموم شد خیلی خسته کننده بود. مرتب کردن یه عالمه اسباب بازی و زلم زیمبو کار آسونی نیست. به عنوان آخرین کار رفتم یه گلدون با گلهای سفید هم خریدم و گذاشتم تو یه گلدون قرمز. دو تا زنبور هم گذاشتم اون تو! نه که آخرین کار. آخرین کار امروز واسه اتاقش هنوز یه خورده کاریهایی مونده
نمی خوام واسه این چند روز بعدها تشکر کنی که از ته دل و با عشق تمام واست انجام دادم. فقط دوست دارم یادت بمونه :)

امشب:
دوست ندارم بعدها بعد از من کسانی که حالی نمی پرسن از من وقتی زنده ام. ذره ای ادای آدمهای ناراحت و غصه دار رو بخورن که هیچوقت نخواهم بخشیدشون! کاش می شد ظاهر و باطنی وجود نداشت. چی می شد ها؟

این روزها 2:
یعنی به عقل خدا نمی رسید اگه به آدمها اجازه می داد حداقل یه بار تو زندگی بتونن زندگیشون رو  آندو کنن چقدر همه چیز بهتر میشد؟ چقدر آدمهای بد کم می شدند؟ چقدر دنیا گلستان می شد؟ شرایط می زاشت ها. نه اینکه فرتی آندو کنی
مثلا ستن حتما برسه به 40 سال. می تونست به 14 -13 سالگی برگرده فقط
نمی دونم شاید هم نمی شد. آخه اونوقت آدمهای دور و بر هم باید همه بر می گشتن به اون زمان. آخه چطوری؟ من فقط نظرم رو گفتم خدا خودش بقیه شو ماست مالی کنه دیگه!!!. اما تصورش خیلی حس خوبی می ده به آدم!


۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

عمرا بزارم دیگه ببینینش!
نظر همین الان منه!

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

همینجوری که بشینی هیچ کاری هم نکنی. امکان نداره که زندگی تو شبیه کس دیگه ای باشه. آرزوها، نیازها، دوست داشتن ها، مدل دوست داشتن همه و هم مختص فقط توست. اما اینکه سعی کنیم متفاوت باشیم اونوقته که یه چیزه خنده دار از توش در می یاد.
سعی کنیم خودمون باشیم. خیلی جذاب تر و محترمانه تره تا اینکه سعی کنیم متفاوت باشیم!

امتحان کنید!
یادداشت های همین چند روزه.

دیشب: خواب دیدم نشستم و جگر ریش ریشی تو دستمه. پرسیدن ازم این چیه دستت؟ گفتم جیگر خودمه!! حالم خیلی بده هنوز

دیروز قبل از ظهر: رفته بودیم شیکاگو فینگیلی رو هم گذاشته بودیم پیش کسی. تو ایکیا وقتی می خواستم یه سوالی از آقاهه بکنم. نزدیک بود بزنم زیر گریه. طفلی بغضم رو که دید هی می گفت آر یو اوکی؟ !! اومدم گفتم حالم بده الان می زنم زیر گریه. گفت گریه کن خب چه عیبی داره. نمی دونم چرا خیلی جلوی خودمو گرفتم. اما تو دلم مونده یه گریه سیر سیر از ته دل!

دیشب قبل از خواب دیدن!: هر چی به آسمون نگاه کردم ستاره هامو ندیدم. آخرین باری که دیدمشون درد دل کردم باشون کلی. گفتم که چقدر دوست دارم یکی رو و چقدر دوست دارم تندرستی شو بدست بیاره. گفتم حاضرم هر کاری بکنم. دیشب بعد از خیلی سرمو بالا کردم بهتون بگم دیدین چی شد؟ اما ندیدمتون . یا چشمای من کم سو شده یا شما شرمنده!

3 روز پیش: اومدیم خونه جدید. خوشحال نیستم اصلا. فکر می کردم واسه روحیه ام خوب باشه. شاید می تونست باشه اگه اون کبوتره درست روز قبل از جابه جایی تو گلدون اتاق پذیرایی خونه من تخم نزاشته بود! عکس و فیلم دارم کلی ازش. می زارم اینجا بزودی.

همین الان. حال هیچی رو ندارم. خیلی دپرس هستم. اگر برم دکتر بی برو برگرد بستری می شم!

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

یادداشتهای روزانه
قبل از ظهر:
اگه این روزا بپرسن که از چی بدت می یاد می تونم حداقل 10 تا مورد رو بگم. اگه بپرسن از چی نفرت داری خیلی سریع کلی واستون ردیف می کنم. اگه بگن چی خوشحالت می کنه لال مونی می گیرم اما... یه چند تا چیز هست که می شه گفت شکر که این هست یا دارم!!
بعد از ظهر:
از صبحی اون کبوتر اومده خونه نمی ره بیرون. رفته تو گلدون وسط اسباب اثاثیه نشسته. می رم جلو هی می گم بچه جان برو سر خونه زندگیت، تکون نمی خوره، غذا گذاشتم، نمی خوره، رفتم به زور بندازمش بیرون دستم رو نک زد. هنوز اونجا نشسته. نکنه ناراحته که من دارم از این خونه می رم؟ زبون پرنده ها چیه؟ می خوانم آدرس خونه جدیدو بهش بدم!
شب:
کبوتره همونجاست، هنوز چیزی نخورده، نگرانشم، خواستم به این همسایه خارجی بگم بیاد بندازش بیرون دلم نیومد. حالا شب من باید برم تو حال بخوابم. همسر جان می ترسه جایی که کبوتر هست بخوابه بهونه های عجیب غریب میاره!!

پی نوشت: چه خوبه که می شه اتفاقاتی رو فیلمبرداری کرد و همیشه داشت!!!

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

نوشته های روزانه
1. دیروز!!!

هر جا می رفتم آخر خیابون رو دریا می دیدم. اما نمی رسیدم. نزدیک که می شدم یا می پیچیدم بر خلاف اون دریا یا دریایی درکار نبود. اما به محض پیچیدن خیابون روبرو برام باز همون حس رو داشت. انگار که آخرش دریا داشت.
خیلی اینور اونور رفتم اما به هیچ آبی نرسیدم.
شده این روزای من. به جایی نمی رسم!

2. همین الان
عوض شدم. دیگه اجازه نمی دم هر کاری خواستن بکنن یا هر حرفی رو خواستن بزنن. آخرین فرصت رو دادم. از این به بعد بزنین 3 تا می خورین.
از این به بعد اینجا می نویسم. بعد توضیح می دم چرا.

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

این که دیگه تظاهرات و اعتراض و این چیزا نیست که از همه طرف لباس شخصی بریزه . یکی و تا ماشین وایساده و زنان بی پناه رو می گیرن. غیرت مردم کجا رفته. واقعا شما ببینین هر لحظه چند نفر مثلا از میدون ونک رد می شه. 5 درصد اونها هم دست به کار بشن می تونن گشتی ها رو فراری بدن. علت بی تفاوتی مردم چیه؟ ترسه؟ بی غیرتیه؟ بی حالیه؟ هی می گیم ملت ملت. هی می گیم مردم بزرگ و با فرهنگ و متمدن ایران. هی می گیم رژیم ما کثیفه. کو پس اون مردم؟ دختران بالاترینی. مطمین هستم که هر کدوم از ما روزی به روزگاری برای یه بار هم که شده افتادیم دست اینها. حداقلش این بوده که تذکر بی ادبانه و توهین آمیزی بهمون دادن. کدومتون یادتونه که حتی یکی و یکی از این مردم باغیرت و همیشه در صحنه کوچکترین اعتراضی کرده باشه؟
یاد گرفتیم که همه مشکلاتی رو داریم بندازیم سر رژیم. خودمون چه کار کردیم. این بی غیرتی و سیب زمینی وارانه عمل کردن اگر ساپورت کردن رژیم نیست پس چیه اسمش؟ اونوقت می شینیم می گیم این رژیم چرا سرنگون نمی شه. برادر گرامی خواهر گرامی. دوست گرامی. با توام با خودم هستم هر یک از ما بنوعی این حکومت رو داریم حمایت می کنیم.

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

و خدایی که کمی گمشده است...........

سالهاست می کشند و می دزدند و غارت و تجاوز می کنند به نام تو. در اندورنی چنانند و در بیرونی چنین. به نام تو آبرو می برند و آبرو می سازند. به یاد می آورم سالها پیش می گفتدن که روزی جواب خواهند داد. 30 سال گذشت و به نظر که ایران ویران تر از پیش و مردم خوی و خصلت این هیولا را گرفته اند و به آن خو کرده اند. و خدا سی سالیست که در این سرزمین گمشده است ....

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

چرا فرصتی مثل 18 تیر رو به آسونی از دست دادیم؟

در زمانی که اختلاف خامنه ای و احمدی نژاد بالا گرفته. کشورهای منطقه ای یک به یک دیکتاتورهای خود شون رو سرنگون می کنند. همپیمانان شروری مثل حزب الله و سوریه اوضاع مناسبی ندارند، فشار تحریم ها بر جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگریه، موج گرانی و نا امنی بیداد می کنه، چرا ما متحد نبودیم؟

چرا از چندین ماه پیش برای همچین روزی آماده نشدیم؟ چرا انتقادها رو جدی نگرفتیم؟ چرا حتی کارهای بی خطری مثل اسکناس نویسی و تلفن و ... رو جدی نگرفتیم؟ به جای این آمادگی برای همچین روزی می رفتیم تو تاریخ می گشتیم دنبال محکوم کردن طرف مقابلمون و هزار کار ناقابل دیگه.

یه قولی به خودمون بدیم از حالا. انتخابات مجلس رو براشون زهر کنیم. اطلاع رسانی کنیم. نزاریم مردم شرکت کنن، بازیهای الان رو جدی بگیریم که به نظر تماما برای گرم کردن تنور انتخابات مجلسه. رو دست نخوریم.
عیبی نداره اگه اشتباه کردیم. اشتباهاتمون رو قبول کنیم و پذیرای نقد سالم باشیم. با تمام توان روی آگاه کردن مردم عادی و شهرستانها ی کوچک باشیم. هر کدوم از ما می تونه نقش بزرگی در پیروزی داشته باشه. یه کم از حضورمون در دنیای مجازی بکاهیم و ارتباطمون و با کسانی که دسترسی به اینترنت و ماهواره ندارن بیشتر کنیم. ویدیوهای جنایات رژیم رو به دورترین نقاط کشور برسونیم. کاری کنیم کارستون. فکرامون رو رو هم بزاریم ببینیم بهترین روشهای اطلاع رسانی به مردم عادی چیه. ایده ها رو در فضای مجازی بگیم و در دنیای واقعی پیاده کنیم. می تونیم. باور کنیم خودمون رو ...

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

می شه برای یک بار هم که شده تو این سی سال یه بار خودمون یه حرکت حساب شده و با تدبیر رو انجام بدیم؟ می شه یه بار هم که شده خودمون رهبر خودمون باشیم؟

18 تیر نزدیکه. اسکناس نویسی. دیوار نویسی. ایمیل. تلفن. اس ام اس. اعلامیه رو فراموش نکنیم. نه برای نشان دادن اعتراض بلکه هدف رو بزاریم سرنگونی. تجمعات پراکنده نداشته باشیم. همه رو یه جای کلیدی دعوت کنیم. مثلا ولی عصر روبروی جام جم. یا میدون آزادی و یا مقابل دانشگاه تهران. شهرستانها هم دوستان دست بکار بشن. محلهای تجمع رو از همین الان اطلاع رسانی کنیم
آیا می تونیم؟

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

حالا یه سوال جدید:
اگه ما به 30 سال قبل برگردیم و تنها و تنها دو گزینه داشته باشیم. اما اینبار بخوایم نوع حکومت رو مسالمت آمیز انتخاب کنیم. به کدامیک رای میدیم:

حکومت پادشاهی به رهبری محمدرضا پهلوی
حکومت جمهوری اسلامی به رهبری خمینی

؟؟؟؟
جماعتی هستیم لنگه نداریم. یه روز خاتمی قهرمانه یه روز بزدل و ترسو. یه روز حسن خمینی می شه حامی جنبش سبز یه روز یادمون مییاد طرف نوه خمینی دجاله. یه روز سرتاپای خمینی رو به ... می کشیم . یه روز از وسط حرفای بی سرو تهش برای خودمون یه جمله درمیاریم که به نفعمون باشه. یه روز کامبیز حسینی میشه رهبر مون. یه روز میشه دلقک بازاری. یه روز رفسنجانی میشه ناجیه جنبش سبز و یه روز میشه دزد و رفیق قافله. یه روز مسعود بهنود میشه بهترین روزنامه نگار و فهیم ترین اونها یه روز میشه مواجب بگیر حکومت. آره با خودمون هستم چرا دنبال کسی دیگه میگردیم. با خودمون که لینک گفته های کامبیز حسینی میشه بهترین لینک روز. با خودمون که دنیای واقعیت و مجازی رو قاطی کریم. با خودمون که واقع بینی. انتقاد و نقد سالم مثل فحش واسمون. با خودمونی که خیلی گزینشی به مسایل نگاه میکنیم. مسایل 50 سال پیش رو چنان با آب و تاب تحلیل میکنیم و از دیکتاتوری شاه فغان راه میندازیم. اما اجازه نمیدیم که حرفی از دست داشتن بعضی ها در جنایات ج.ا زده بشه. واقعیت ها رو دروغ می پنداریم و دورغ های بعضی ها رو خیلی راحت به روی خودمون نمی یاریم اول خودمون رو اصلاح کنیم خیلی بهتره . در حال حاضر رفتار ما بزرگترین ساپورت کننده رژیم جمهوری اسلامیست. اصلاح را از خودمون شروع کنیم

۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه


یاد آوری تاریخ. نظر مهندس میر حسین موسوی در مورد فرهنگ ایران باستان!!!!
آذربایجان شمالیش چی و کجا بود که حالا بیایم نگران جنوبیش باشیم دوستان!

موندن تو همین مختصات جغرافیایی آذربایجان شمالیش که کجای این کره خاکی بگنجوننش. جواب نگرفتن و بسکه مغزشون فندقیه گفتن یه آذربایجان جنوبی هم اختراع کنیم بلکه واسه اون جا و مکانی پیدا شد!
کدام را می پسندیم؟

اگه میر حسین موسوی بگه من به حکومت جمهوری اسلامی دوران طلایی امام خمینی گرایش دارم اما انتخاب رو به مردم واگذار می کنم یا
اگه رضا پهلوی بگه من به نظام پادشاهی و سکولار برای ایران گرایش دارم اما انتخاب رو می زارم به عهده مردم.
با خودمون رو راست باشیم. ما به کدوم بیشتر تمایل داریم؟

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

هر چی می خواین انگ بزنین. طائب. سلطنت طلب. سبز اللهی. مزدور، منافق، مجاهد ....
این نظر منه:

همین شماها هستین عامل و علت پایداری و بقای این بی شرفها!
یه روز می گین هر سه شنبه بریم خرید. یه روز می گن فوتبالو بریزیم به هم. یه روز می گن راه بریم. یه روز می گن الله اکبر بگیم. جمع کنین ای ن کاسه کوزه رو. یه مرد پیدا نمی شه بگه بریزین تو خیابون تمومش کنین؟ نمی بینین سوریه رو؟ ندیدن تونس، مصر و ... رو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

یه سوال

بهتر نبود به حای فحش به مادر بسیجی ها به شخض خامنه ای که رهبر و مرید این آشغال هاست فحشی نثار می شد؟
تا وقتی که این فرهنگ مرد سالار زهر ماری تو این مملکت ریشش خشک نشه امیدی به تغییر نیست. فکر نمی کنم که ما آمادگی یه جامعه دموکرات رو داشته باشیم!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

کاش یه کم از هوش عادل فردوسی پور رو سران اپوریسیون. چه سبز چه سلطنت طلب و چه هر کسی که ادعای مخالفت با این رژیم رو داره داشته باشه. ببینین چطور از حداقل امکانات حداکثز استفاده رو می کنه!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

والله من راضیم که همون اخبار بمب اتم و حقوق بشر و شکنجه و تجاوزو قتل و رای دزدی بشنوم از اخبار بین المللی تا رمالی و جن گیری. این مردک داره آبروی چندین هزارساله مارو می بره. تا کی سکوت کنیم؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

کسی می دونه اختلاف احمدی نژاد و مصلحی چیه؟ به نظر می اومد پس از کودتا یکی از نزدیکترین همپیمانان احمدی نژاد وژارت اطلاعات باشه....
شاید همش نمایشه. دوستان بهوش باشیم چیزی تا خرداد نمونده
کاش بن لادن رو زنده می گرفتند، مجارات می شد و اعتراف می کرد. بیچاره مردمی که سالهای سال از عمرشون به خاطر تفکرات این جانی بی همه چیز بر باد فنا رفت.
از الان آرزو می کنم که خامنه ای و دارودسته اش روزی نه چندان دور در دادگاه مردم ایران محاکمه شوند و جواب خونهای به ناحق ریخته شده و زندگی های فناشده رو بدهند.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

خواهشا دعوای اون دو جانی دیوانه رو فراموش کنیم. به خرداد ماه نزدیک می شیم. از الان یه برنامه حساب شده و درست برای سرنگونی رژیم بریزیم.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

انتقادی به رضا پهلوی

جناب آقای رضا پهلوی. همونطور که میدونین مدتیه که جنبش سبز در ایران از تکاپو افتاده. هر چند خیلی از ما هنوز خودمون رو به اون راه می زنیم و کسی که انتقادی به جنبش سبز داشته باشه رو مزدور و ساندیس خور و ... می نامیم غافل از اینکه برچسب زدن و انگ زدن جز سرخوردگی برای کسانی که واقع بین هستن و تمایل دارن کاری بکنن فایده ای نداره و بیشتر و بیشتر جنبش رو در سکوت فرو می ره.
امیدی به شواری هماهنگی راه سبز امید نیست. آقایان امیر ارجمند و واحدی در خواب هستند و شاید چیز دیگه ای هست که ما خبر نداریم.
سخنم با شماست (مطمین هستم که کسانی اخبار و نظرات بالاترین رو بگوشتون می رسونن) اگه می خواین خودی نشون بدین و برای این کشور ماتم زده کاری کنین. مردم رو به خیابونها بکشونین. به باور بعضی ها شما طرفدارانی در داخل ایران دارین و پیام شما برای تجمع، اعتراض و سرنگونی رژیم منحوس اسلامی نشون خواهد داد که با پیام شما چقدر از مردم به خیابونها خواهند اومد و حرف شما در ایران طرفدار داره یا نه.. و دیگه اینکه بعد از ماهها و قرارو مدارهای اشتباه مثل سه شنبه های اعتراض یه تکونی به جنبش می دین. اگه مرد عمل هستین این شما و این میدون ...

منتظریم ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

سه حریف

خامنه ای، احمدی نژاد و مردم ایران.

حرفی نزنین که پیامدش این باشه که حرفهایی که نباید زده بشه رو بزنیم.
مطلبی در بالاترین خوندم در مورد مهدی خزعلی. انصاف نبود نه از جهت اینکه انتقاد نباید صورت می گرفت. از این جهت که
انتقاداتمون هم گزینشی شده. اگه این مرد(خزعلی) بخواد در مورد چاپ کتاب هویت جوابگو باشه. کروبی و موسوی و ...هم باید برای خیلی از مسایل جوابگو باشند و عذرخواهی کنند. چطور مهدی خزعلی برای چاپ کتابش و رضا پهلوی برای کارهای کرده و نکرده پدرش جوابگر باشن و عذر بخوان و در مورد عده ای خاص خیلی از چیزهایی رو که خودمون دیدیم و درک کردیم رو بزور از یاد ببریم!!! دوران خفقان و فلاکت رو طلایی بنامیم و هر کی اعتراضی کنه و اون دوران رو طلایی نبینه حرامزاده بخونیم؟
لطفا بی طرفی رو رعایت کنین. پایه های دموکراسی رو از الان درست بنا کنیم.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

جاوید باد ایران و زبان زیبای پارسی.

به فرض اینکه این جنگهای زرگری راست باشه و ا.ن آقا بگه استعفا میدم و خامنه ای قبول کنه و بعدش یه ... دیگه بیاد،ما راضی میشم؟ بازی نخوریم و فرصت رو بدست اونها ندیم ، هدف یه چیزه: سرنگونی نظام منحوس جمهوری اسلامی وآزادی ایران و ایرانی

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

جناب آقای اردشیر امیر ارجمند و مجتبی واحدی
حال ما خوب است. فقط خواستیم سلامی عرض کنیم.

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

نکنه واستادیم تا 2 روز مونده به یه تجمع شروع کنیم به لینک دادن و اطلاع رسانی ؟ چرا همه ساکتیم و بی حال. بابا یه حرکتی، تکونی. مشاوران ارجمند که غیبشون زده. خودمون که هستیم. یالا ایده بدین. داره دیر میشه ها. از من گفتن

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

نمی خوایم تکونی بخوریم؟ تکون رو ولش نظر هم نمی دیم؟!!

نه کسی چیزی می گه. نه نظری میده. مشاوران ارشد رو هم خواب اصحاب کهف تشریف دارن. اما ما چمون شده؟ چیز خورمون کردن نکنه و خبر نداریم. بابا فکر چاره ای باشیم. اگه برای 22 خرداد برنامه ای هست از الان باید اطلاع رسانی کرد. بیدار شیم ....

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

من از این پس طرفدار جنبش نارنجی هستم. اعتراضی هست؟

من از این پس طرفدار جنبشی هستم که اگر انتقادی کردم. منو سریع آماج انواع تهمت ها قرار نده. من طرفدار جنبشی هستم که در اون جرات انتقاد به سران اون جنبش رو داشته باشم. جنبشی که جرات انتقاد به برنامه هاش رو داشته باشم. من طرفدار جنبشی هستم که نفوذی در اون جایی نداشته باشه.
من طرفدار جنبشی هستم که در اون مرز بین شعار و عمل مشخص باشه. من طرفدار جنبشی هستم که در اون با برنامه مشخص هدفش سرنگونی رژیم باشه نه اصلاح یک رژیم اصلاح ناپدیر. من طرفدار جنبشی هستم که در اون هر کسی حق اظهار نظر داره.
من طرفدار جنبشی هستم که اگه کسی از اون جنبش حمایت کرد سریع چماق تحقیر و خاندانش رو به سرش نکوبیم و اعضاش پذیرای هرگونه تفکر دموکانتشار پیامراتیک و مردم مدار باشن.
طرفدار جنبشی هستم واقع گرا و عملگرا. جنبشی که حافظش کم و مبهم نیست. جنبشی که اگه قراره گذشته ها رو پیش بکشه برای همه یکسان باشه نه گزینشی و برای افراد خاص.

نارنجی چطوره؟؟؟

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه


سوال پیش اومده:
اینکه ما در حال حاضر کاری برای آزادی موسوی، کروبی و بسیاری از زندانیان سیاسی نمی کنیم. اسمش صبوریه یا بی غیرتی؟
اینکه ما می گم اگه چنان بشه. چنان می کنیم و بهمان و بعد کاری نمی کنیم، نشانه ترسه یا درایت و فرصت طلبی
اینکه کشورهای دیگه می ریزن تو خیابون کلی کشته می دن ولی می ایستن و 20 روزه حکومتشون رو کله پا می کنن و ما بعد از دوسال کشتن و دستگیری و ... طرح سه شنبه های اعتراض رو مطرح می کنیم و بعد همون رو هم فراموش می کنیم نشانه بی تمدنی و سوسمار خوری کشورهای دیگه است یا نجابت و تمدن بالای ما؟



۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

ظاهرن تازگی مد شده برای مبارزه با اسلام قران رو آتش بزنن. مسلمونها هم که تکلیفشون معلومه می ریزن سر می برن و ...
کسی که قران آتش می زنه شعورش دست کمی از اونی که سر می بره نیست. هر دو در جهالت بسر می برن. شما آقا یا خانمی که با اسلام مشکل داری بهترین شیوه برای مبارزه با تفکر نقد و روشنگریه. در قرن 21 آتش زدن کتاب بی فرهنگی محضه لطفا نام مبارزه بر عملکرد خودتون نزارین.

چرا اینقدر جنبش سوت و کور شده؟


زمانی که طرح سه شنبه های اعتراض داده شد (واقعا نمی دونم اولین بار از طرف کی مطرح شد) بعضی از ماها کلی اعتراض کردیم که این طرح اشتباهه و باعث سرخوردگی میشه. شخصا چند تا لینک دادم. کلی بد و بیراه گفتن به من. بقیه دوستان دیگه ای هم که معترض بودن از تهمت ها بی نصیب نموندن. الان مدتها گذشته. چرا کسانی که اون موقع طرفدار دو آتشه بودن این طرح بودن سکوت کردن؟ شکم اینه که بانی این طرح غرضی داشته و خیلی از ماها کورکورانه به دفاع از اون طرح اقدام کردیم. داره باورم می شه که یه سری نفوذی در جنبش وجود داره و با طرح یه سری نظرات که جز ضربه زدن سودی نداره زهر خودشون رو می ریزن. تعدادشون هم کم نیست و لینکای اینچنینی کلی رای می یاره.
به نظر من سرخوردگی در طرح سه شنبه های اعتراض باعث شده که دیگه کسی حالی از موسوی و کروبی نمی پرسه. الان مدتهاست که از اونها خبری نیست ولی چیزی که هست سکوت و سکوته.
2-3 تا لینک دادم که تا فرصت باقیه فکری کنیم برای آینده نزدیک و از الان فقط و فقط هدفمون اطلاع رسانی برای اون تجمع باشه. نگیم یه روز اعتراض. شعارمون ماندن تا سرنگونی ج.ا باشه. هیچ کس نظری نداد. حمایتی نکرد. انگار همه سرد شدن. باید کاری کرد. از همین الان. بجنبیم ....

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

چه کسانی بزرگترین حامی جمهوری اسلامی هستند؟



خیلی وقتها پیش فکر می کردم که بسیجیها و چماق بدستهایی که سالها شستشوی مغزی شدن بزرگترین حامی ج.ا هستند. اما سالها گذشت. اتفاقهای بسیاری تو کشور افتاد. عده ای کشته شدن. زندان افتادن. شکنجه شدن ، فرار کردن . همه و همه هدفشون آوردن آزادی و عدالت بین مردم بوده. مردمی که تمام هم و غمشون کوپن بنزین و یارانه و ... . اونایی که برای مشکلشون سفره ابوالفضل می ندازن و نذر مهدی می کنن و عاشوراها و تاسوعاها سینه زنان تو خیابونا می چرخن .همونایی که تو خونه هاشون و در مهمونی یک انقلابی دو آتشه هستند و سالها برای براندازی تلاش می کنن فیلمای هنری رو می پسندن و فلانی رو حاجی بازاری احمق و خرفت خطاب می کنن و در ادارهاشون تسبیح بدست می گیرن و زیر آب همکارشون که دو تا کتاب خونده رو می زنن. آخر هفته تو صف سینما برای دیدن فیلمای دوزاری ده نمکی سعی می کنن تو صف خودشون رو بندازن دو نفر جلوتر.

من اشتباه می کردم اون چماق بدست ها جزیی از این رژیم هستند. اما همین مردمی که خیلی ها هستی شون رو برای رهایی اونها از زیر یوغ استبداد از دست دادن بزرگترین ساپورت کننده های رژیم ج.ا ایران هستند.

تا آگاهی رو به تک تک خونه ها نبریم. تا یاد نگیریم که ریا بزرگترین آفت فرهنگیه، کاری از پیش نمی بریم. هر چقدر هم کشته بدیم. زندان بریم و ...

آره من، تو، خانواده و بستگان نزدیکمون می تونیم حامی قدرتمند این رژیم باشیم بدون اینکه بدونیم

۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

اینقدر شاه بده، شاه بده، نکنین. شاه بد، بده. آخوند بد، بده. انسان بد، بده. لقب و لباس، شخصیت و محبوبیت و یا نفرت نمی یاره.
اینجوری میگین شک برم داشته دور بگیرین شماها هم بعدها به کورش کبیر شاه شاهان یه انگی رو بچسبونین!! و در آخر هم برای حفظ آبرو از تاریخ حذفش کنین!
این روزها لینکهای زیادی به طرفداری و یا علیه رضا پهلوی، موسوی و کروبی رو می یاد و می ره ...
واقعا دعوا سر چیه؟ ببینین من مدت هاست طرفداری از موسوی و کروبی رو انجام دادم. البته که طرفداری از اونها به هیچ وجه هدفم نبوده و هدفی جز طرفداری از مردمی که خودم هم عضوشون هستم نداشته و ندارم و نخواهم داشت. بنا براین انگی به من نمی تونین بچسبونین. اما یه مسءله اینجا هست که مقایسه بین موسوی و کروبی با رضا پهلوی رو دشوار می کنه. از وقتی دیدم بعضی ها کاملا با غرض ورزی به رضا پهلوی می تازن.یه کوچولو به حافظم رجوع کردم. ببینین موسوی و کروبی سالهای سال و در اوج کشتارها، جنایتها، و و و این رژیم با اینها همدست بودن. هیچ و هیچ چیزی نمی تونه اونها رو از این اتهام مبرا کنه.
تجاوز به دختران زندانی. مصادره اموال ، تدارم جنگ هشت ساله و کشتن صدها هزار شهید و میلیونها آواره و نامیدن جنگ به نام نعمت کار. کشتن زندانیان سیاسی و .... یه مشت آدمیه که همگی باید به انواع اتهام ها از نسل کشی گرفته تا جنایات جنگی و ... محاکمه بشن..


و اما کیه که ندونه که انقلاب اسلامی حاصل کوتاهی پدر ایشان و رو دادن بیش از حد به خمینی و دارو دستش و یا شاید هم ترس بوده. من شاه رو به این خاطر نمی بخشم. خمینی اگر همون سال 42 به درک واصل شده بود احتمالا ما الان اوضاعمون خیلی فرق داشت با الان. اونهایی که از جنایات شاه دم می زنین. در 32 سال حکومت جمهوری اسلامی کدومتون دادگاه آزادی مثل اونی که خسرو گلسرخی داشت رو به یاد دارین و یا شنیدین. اونی که از جنایات شاه در 17 شهریور فریاد و فغان راه می ندازه تاریخ رو خونده؟ می دونه واقعا اون روز چه خبر بوده یا هنوز با همه ادعاهامون اون جفنگیات خمینی و دارو دستش رو قبول داریم؟
شاه هر چه بوده. هزار مرتبه از ج.ا برای مردم ایران بهتر و بهتر بوده. هنوز سدهایی که ساخته میشه. راههایی که ساخته می شه و .. طرحهای زمان شاه بوده. بگذریم. مشکل با رضا پهلوی الان چیه؟ بحث پوله؟ من حاضرم هر کسی می خواد برای ایران کار کنه صدها برابر این هم پول داشته باشه. اما دموکراسی رو بیاره به ایران و ....

این که کسی به فرض پدرش کاری کرده اشتباهی کرده و اون موقع هم خودش در سیستم کاره ای نبوده رو به نقد بکشیم و ازش بخوایم که چپ و راست بیاد و پدرش رو محکوم کنه و از طرف دیگه کسانی که همه ماها دوران حضورشون رو در سیستم به یاد داریم با سعه صدر و بزرگ منشی حتی حاضر به سوال از اونها نباشیم یه کم خطرناکه و نوید آینده ای درخشان رو به ما نمی ده.

خلاصه کلام اینکه کسانی که دارن به رضا پهلوی می تازن طرفداران واقعی موسوی و کروبی نیستن. اونا می دونن اگه قراره به رضا پهلوی که در اون پدرش کاره ای نبوده بتازن. کسانی هسن که حافظشون کار می کنه , وتوانایی اینو دارن که زمان موسوی و یا کروبی رو به خوبی نقد کنن. بنابراین نصیحت من به همه دوستان اینه که بزارین هر طرف حرف خودشو بزنه و فضای باز سیاسی رو پیش بیاریم که بشه نقد کرد و غرض ورزی نکنیم.
به امید ریشه کن شدن و فنای کامل جمهوری اسلامی و ایران آباد و مردمی آزاد در فضای سالم و نقد پذیر

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

در پاسخ به لینک

جناب میرحسین، شیخ مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی، حسن خمینی، و ... تابستان 67 را یادتان هست؟ آدرس گورستان خاوران را می دانید؟ ماجرای سینما رکس آبادان را محکوم کردین تا حالا؟ .
شماها که هنوز که هنوزه دم از آرمانهای خمینی دجال می زنین و نهایت آرزوتون بازگشت به دوران خمینیه.
کدومتون یه بار شهامت داشتین فریاد بزنین جنگ خانمان برانداز 8 ساله فقط راهی برای بقا ج.ا و سرکوب مخالفان بوده؟ کدومتون شهامت داشتین بعد از 30 سال کثافت کاری این رژیم اصل ولایت مطلقه رو زیر سوال ببرین؟ تجاوزها قتل ها. محرومیت ها ....
و اما در مورد 17 شهریور 1357:
بنابر آماری که بنیاد شهید داده تعداد شهدای آن روز هشتاد و نه نفر اعلام شده.
خواهشا مغلطه نفرمایید. گورستانها رو کدوم یکی از آنها آباد کرده؟ شاه؟ تمام شهدای تاریخ زمامداری شاه تا پیروزی انقلاب احمقانه جمهوری اسلامی کمتر از 2000 نفر بوده به گفته برادر زاده کروبی (این مثال رو می زنم چون به تازگی بوده و حافظه ما ایرونی ها در دراز مدت ظاهرن جواب نمی ده!!!) در زمان انقلاب در قم در هنگام حکومت نظامی کسانی که دستگیر می شدن لگدی می خوردند و بعد از 10 دقیقه ارشاد آزاد می شدن. ساواک اون زمانی که اینقدر ترس در دل مردم انداخته بوده....


رضا پهلوی باز باری بهر جهت گریزی می زند و از نبود آزادی در زمان پدرش گاهی سخنی میگه


شمایی که مرتب رضا پهلوی رو می خواین بکوبین بخاطر رفتارهای پدرش چرا یه بار یادی از رضا خان نمی کنین؟ حقمون بود هنوز در کپر و کتب آخوندی درس می خوندیم. راه آهن و دانشگاه و جاده و ... از برکت وجود آن بزرگ مرده و ما مثل همیشه فراموشکارو طلبکار

انگاری خودمون رو به اون راه می زنیم... سخن بسیاره و اینجا مجال بحث در جزییات نیست. محض یادآوری بود و زشتی بی غرض دفاع کردن و بی غرض انگ چسبون. خلاصه کلام اینکه حق دارم از آقایونی که الان در زندان یا حصر و یه جورایی کنار گذاشته شدن بخوایم: لطفا برای شفافیت موضع خودتون رو با نظرات و عملکرد خمینی دجال روشن کنین.

پی نوشت: من در خیلی از مواقع از آقایانی که در بالا نام برده شده دفاع کردم اما این چند روزه که می بینم بد جوری دارین به کسی که کمترین رجحانش نسبت به دست اندر کاران ج.ا اینه که دستش به خون کسی آغشته نیست، چنان جسورانه می تازید خودم رو موظف به نوشتن این مطلب کردم.

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

مو این کابوس دوران طلایی خمینی من رو رها نمی کنه .....

هیچ وقت یادم نمی یاد روزی که خمینی مرد. صبح زود مادرم ما رو از خواب بیدار کرد و گفت پاشین خمینی مرد. همون موقع داشتم از خوشحالی می مردم. فکر کردم راست نیست. کرده بودن تو ذهنمون که روح خداست. باورم نمی شد روح خدا هم می میره! اما فکر می کردم که آخ جون پس اونی که تو زندان داریم و هر هفته می ریم ملاقاتش آزاد میشه؟ کفش سفیدی رو که بابا کلی گرون خریده بود رو می تونم بپوشم. دیگه لازم نیست یواشکی شطرنج بازی کنم؟ بابای دوستم آزاد میشه؟ خاله مینا بر می گرده ایران؟ مامان لیلا بلاخره پسرش رو می بینه؟ افکار کودکانه مثل پوشیدن کفش و حوراب سفید با افکار سیاسی بچه گانه قاطی شده بود و خوشحال بودم. مدرسه ها تعطیل چه بهتر.
سالهای سال گذشت. سالها گذشت و فهمیدیم که بابای دوستم رو خیلی وقت بود که کشته بودن. اونی که تو زندان داشتیم تا سالها اون تو بود. خاله مینا، مینا رو هم برد از ایران، مامان لیلا دیدار پسر رو به گور برد و ...

سال های سال همچنان میگدره افکار خمینی هنوز زنده است. و این کابوس دوران طلایی خمینی من رو رها نمی کنه ....

به نظر پشت این اخبار ناقص و مشکوک دیدارفرزندان موسوی و کروبی خبرهایی باشه.

به نظر هدف از انتشار این اخبار القاء سلامتی کروبی و موسویست. نوشته ها یه جورایی دلچسب نیست. زورکی نوشته شده انگاری.انگار که می خوان به ما القا کنن که همه چیز رو به راهه و شهر در امن و امان!

شاید نباشه خب!

یه باز دیگه هر دو نوشته رو بخونین. نوشته های فرزندان موسوی و کروبی در خصوص ملاقات با والدینشون رو می گم.

منتظر یه خبرهایی باید بود این روزا .....

درسال نو شهیدان راه وطن رافراموش نکنیم.

به گلگشت جوانان

یاد ما را زنده دارید ، ای رفیقان

که ما در ظلمت شب

زیر بال وحشی خفاش خون آشام

نشاندیم این نگین صبح روشن را

به روی پایه انگشتر فردا

و خون ما

به سرخی گل لاله

به گرمی لب تبدار عاشق

به پاکی تن بیرنگ ژاله

ریخت بر دیوار هر کوچه

و رنگی زد به خاک شسته هر کوه

و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر شهری

و این است ان پرند نرم شنگفی

که می بافید

و این است آن گل آتش فروز شمعدانی

که در با بزرگ شهر می خندد

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

دوستان تا دیر نشده فکرامون رو رو هم بزاریم. کامران نجف زاده رو از فرانسه اخراج کردن که چه خوب. رهبران سابق کشورها خواستار آزادی موسوی و کروبی شدند که مرسی (همه می دونیم که ج.ا هیچ محلی نمی زاره به اونها). خودمون هوای خودمون رو داشته باشیم تو رو خدا. این دومین بار که من لینک با این موضوع می فرستم. بیاین از همین الان برای یه دوره مشخص اعتراض مثلا ده روزه اطلاع رسانی کنیم. زمانش رو همین فردا پس فردا یا ... نزاریم. به خودمون وقت بدیم و قرار بزاریم که به حداقل 55 درصد مردم شهرنشین اطلاع رسانی کنیم. ایده ها رو در فضای مجازی مطرح کنیم و و کار اجرایی اطلاع رسانی رو از طریق اس ام اس. بلوتوث، سی دی، اسکناس نویسی، دیوار نویسی، پخش اعلامیه و .... دنبال کنیم. هدف رو اعتراض نزاریم. هدف رو بطور مشخص بزاریم برای سرنگونی. با بررسی تجربه های گذشته ایده بدیم برای پیدا کردن بهترین مکان ها برای تجمع . از هدف های فرعی و جانبی بپرهیزیم و در دامشون گرفتار نشیم. با شوخی قضیه رو مطرح نکنیم. خرید و آتش بازی و ... جواب نمی ده دوستان.
ایده بدین برای تعیین روز مناسب و راههای دیگه و کم هزینه تر اطلاع رسانی

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

ببینین وقت هست. ایده هست. بیاین از همین الان برای یه دوره مشخص اعتراض مثلا ده روزه اطلاع رسانی کنیم. زمانش رو همین فردا پس فردا یا ... نزاریم. اینقدر وقت بدیم به خودمون که هدف اطلاع رسانی به حداقل 55 درصد مردم شهرنشین باشه. ایده ها رو اینجا مطرح کنیم و در فضای مجازی و کار اجرایی اطلاع رسانی رو از طریق اس ام اس. بلوتوث، سی دی، اسکناس نویسی، دیوار نویسی، پخش اعلامیه و ... به همه نقاط کشور گسترش بدیم. هدف رو اعتراض نزاریم. هدف رو بطور مشخص بزاریم برای سرنگونی. پیدا کردن بهترین مکان ها برای تجمع با بررسی تجربه های گذشته. کارو جدی بگیریم. از هدف های فرعی و جانبی بپرهیزیم و در دامشون گرفتار نشیم. با شوخی قضیه رو مطرح نکنیم. خرید و آتش بازی و ... جواب نمی ده دوستان.
لطفا ایده بدین برای تعیین روز مناسب و راههای دیگه و کم هزینه تر اطلاع رسانی.

۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

مگه قرار سه شنبه های اعتراض شادی کردن بوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما چرا اینقدر فراموش کار و جو زده شدیم!

قرار بود قیامت کنیم که نکردیم. قرار بود اعتراض کنیم که اونو هم به یاری نیروهای لباس شخصی با رقص و پایکوبی با هم برگزار کردیم.
برنامه بعدی چیه؟؟؟

ترقه ترکوندن زیر پای دیگران شد مبارزه؟ مگه قرار نبود بمونیم تا پیروز بشیم؟
نه این راه و رسم مبارزه نیست دوستان. بی خود خوشحال نباشین. الان کسی که خیلی از ما خوشحالتره دولت کودتاست که با خیال راحت می گه اینم تموم شد.



سوالی پیش اومده.

ماهایی که دم از دموکراسی و ایجاد جمهوری در کشورمون می زنیم. ایران چقدر آمادگیشو داره.
خب مثال می زنم. به فرض حکومت عوض شده و جمهوری به همراه دموکراسی برقرار. شعارهای کاندیداها رو با هم مروری می کنیم بعد شما بگین برنده کیه
یه بابای کاندید شده: آی مردم این دموکراسی داره خواهر مادرتون رو به باد می ده. اینها می خوان فاحشه خونه باز کنن و .. به من رای بدین من اسلام رو به خونه ها می یارم. من می گم تو اسلام همه باید مساوی باشن و ...
بابای دیگه و به فرض آغاز روابط با کشور های توسعه یافته: ای مردم پول نفت داره می ره تو جیب آمریکا. آی مردم ما می خوایم پول نفت رو بیاریم سر سفره هاتون به والله اینا دارن مملکت رو می فروشن
بابای بعدی: این بی دینها می گن حجاب آزاده. آی مردم من دارم اخطار می کنم نزارین دخترهاتون برن در انظار عمومی . ناموسمون داره بر باد میره. من می خوام با این بی ناموسیها مبارزه کنم به من رای بدین
یکی از ماها: ما می خوایم خرافات برداشته بشه. ما می خوایم علم و تکنولوژی بیاد تو این مملکت. امکانات مساوی و در اختیار همه باشه. عزت ایران. آبادانی، پاسداشت از تاریخ و فرهنگمون رو احیا کنیم. ما می خوایم زنان برابر با مردان باشن. حق تابعیت. طلاق و .. رو بدیم به زنهامون و ...
رقیب انتخاباتی ما: ای مردم اینها می خوان فرهنگ طاغوت رو احیا کنن. اینها می خوان حق طلاق رو به زن بدن. اینها می خوان ارثیه رو برابر کنن. اینها می خوان با اینترنت دین و ایمونمون رو بدزدن. برین ببینین تو اینترنت چه بی ناموسی ها که نیست. اینها به دین می گن خرافات ای دارن دینمونو بر باد می دن. من نمی زارم. من نمی زارم اخلاق از خانواده ها بره. حق طلاق به زن استغفرالله. پس سنت خدا چی میشه ....
و و و اینها تنها نمونه هایی بیش نیست ...

حالا بگین تو ایران مردم به کی رای میدن. اما صادقانه و بدون گول زدن خودمون. به دورو وریهاتون نگاه کنین. همکارای اداریتون. همسرانتون پدر مادر، اقوام بعد به سوال من جواب بدین. ما آمادگی دموکراسی داریم؟

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه


رضا پهلوی در پارازیت این هفته/ انصاف داشته باشیم!
در عجبم از جماعت ایرانی(خودمون). حسن خمینی پدرش رید به ایران و رفت. صدها هزار خانواده رو بدبخت کرد. اعدام کرد. جنگ به راه انداخت، قتل و تجاوز و غارت و و و .. خودش هم داره مفت مفت راه میره شکم گنده می کنه. بزور می خوایم بچسبونیمش به خودمون که سبزه و فلان. این بنده خدا با اینکه پدرش صد بار از این آخوندها بهتر بوده و بیشتر بدرد مردم خورده هر کاری می کنه هر حرفی می زنه ازش طلبکاریم. !
جریان چیه؟
انگار هیاهوی نامه فرزندان موسوی، وضعیت سایت کلمه و خیلی اخبار دیگه این روزا باعث شده کروبی رو از یاد ببریم. چرا کسی خبری از کروبی نمی ده؟ من نگرانم.
یادمون نره که یکی از بزرگترین بی آبروییهای ج.ا رو در زندان کهریزک رو کروبی رو کرد و این رژیم دل پری از کروبی داره. این رزیم داره میزان حساسیت مارو محک می زنه. بهوش باشیم. کاری نکنیم که رهبران این جنبش احساس تنهایی کنن.
امیدوارم سرنوشتی رو که برای مصدق رقم زدیم تکرار نکنیم ...

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

فرزندان موسوی کجا با ایشون دیدار کردن. کسی می دونه؟ در خونه خودشون یا زندان. با فرض اینکه در خونه بوده( از خبرها این جور بر می یاد)باید دید اون کسانی که خبر دستگیری و انتقال اونها رو به زندان حشمتیه دادن کی بودن. منظورشون چی بوده.

راستش داره جو یه جوری می شه که دیگه هیچ خبری رو باور نکنیم و یه جو بی اعتمادی رو ایجاد کردن. اگه این جور بشه این یه ضربه بزرگ به جنبشه.

. فکر می کنم یه جریانی در جنبش سبز نفوذ کرده که کارش تخریبه.
ایجاد جو بی اعتمادی. رساندن حداقل حضور مردم با کش دار کردن قضیه. پخش اخبار دورغ و و در عین حال بازی کردن با مردم. ببنین دقیقا وقتی این خبر ملاقات فرزندان موسوی در اومد. هه حواسها از کروبی پرت شده. از طرفی موندم فرزندان کروبی چرا درب منزل رو نمی شکنن برن توی خونه؟ خداییش شما باشین از پدر و مادرتون 48 ساعت خبر نداشته باشین . نمی پرین از دیوار برین بالا سور گوشی آب بدین؟ دیوارو نمی شد رفت بالا یه کلید ساز یه آهنگر چیزی نمی بردین درب و باز کنین یا بشکنین؟ یا شایدم ...
من گیج شدم
از کجا خبر ها رو می شه دریافت کرد ....

فعلا که من به خیلی چیزها مشکوک شدم. به کسی که طرح سه شنبه های اعتراض رو مطرح کرده هم به شدت مشکوکم (همونطوری که وقتی من به اون طرح اعتراض کردم همه به من مشکوک بودن!!)
از این بی همه چیز ها همه چیز بر می یاد. نزاریم با نفودشون و پخش اخبار جعلی و ایجاد اعتراض های فرسایشی ما رو از هدف اصلی دور و سرد کنن

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

پذیرش انتقادات و اصلاح اشتباهات رمز موفقیت

سه شنبه های اعتراض رو یادتونه؟ راستش یادم نمی یاد اولین باز این طرح رو کی مطرح کرد. اما خیلی ها از جمله من صریحا گفتیم که این طرح موفقی نیست.
دوستان مرحمت نموده و بهترین الفاظ رو نثار نمودند. ساندیس خور، مشکوک، مزدور، تفرقه انداز و ...
هیچ کس زیر لینک های انتقاد به سه شبه های اعتراض بحث سالم نکرد. فقط تهمت بود و ...
این دو سه روزه اما خیلی ها عقیدشون عوض شده و می گن که طرح درستی نبود. بحث این نیست که چرا عقاید عوض شده و چرا کسی نمی گه کسانی بودن از اول که با این طرح مخالف بودن و ما به اونها مجال اظهار نظر ندادیم. بحث اینه که از این پس با دید باز به انتقاد ها نگاه کنیم. با بحث سالم بهترین طرح ها رو انتخاب کنیم.
این ها رو گفتم که بگم چهارشنبه سوری وقت بسیار مناسبی برای اعتراض و تداوم اون و به یاری هم سرنگونی این رژیمه.
پس به جای سرمایه گذاری روی تنها یک روز از همین حالا پلن روزهای بعد رو هم داشته باشیم. نقاط حساس پایتخت برای اعتراض رو در نظر بگیرم. از پراکنده گویی بپرهیزیم. و روش های دفاعی رو تا حد ممکن به کار ببریم.
به امید پیروزی

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه


می گیم برای دفاع از خودمون حواسمون باشه چنان کنیم و چنان. لینک حذف می شه و ایمیل می یاد که خشونت رو ترویج می دی. یارو تجزیه طلبه. لینک می زاره، فحش می ده راست راست هم داره راه میره.
خداییش آموزش دفاع از خود باید حذف بشه یا لینک تجزیه طلب ها! آخه این چه وضعشه؟
از نظر من که وجود تجزیه طلب در ایران هیچ فرقی با وجود حکومت آخوندی نداره. مبارزه با هر دو در الویت قرار داره. چه بسا تجزیه طلب ضرر دراز مدتش خیلی بیشتر از حکومت موقت آخوندیه.
بهوش باشیم ...

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

اینبار به هوش باشیم. چهارشنبه سوری وقت بسیار مناسبی برای بیان اعتراض و تدارم آن در روزهای بعدیست. به جای تمرکز روی روزهای خاص بهتراست که برای تداوم و استمرار اعتراضات تلاش کنیم. یادمان باشد که خستگی نیروهای سرکوب گر فردای روز چهارشنبه سوریست.
چهارشنبه سوری و روزهای پس از آن را به جهنمی برای سردمداران حکومت آخوندی تبدیل کنیم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

هر که هوس آزادی در سر دارد بسم الله



1- تداوم و استمرار اعتراضات خیابانی
2- پخش اعلامیه، سی دی و شعار نویس بر روی اسکناس، و دیوارهای شهر جهت اطلاع رسانی تجمعات و اعلام مسیرهای اعتراضات خیابانی
3- متمرکر کردن اعتراضات خیابانی به چندین نقطه محدود
4- تغییر سیاست راهپیمایی سکوت و آغاز شعارهای تند نسبت به شخص خامنه ای
5- آغاز سیاست تهاجمی در صورت مواجهه با بروز خشونت از سوی کودتاگران

از نظرات سازنده دیگر هم استقبال می شود

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

گذشت 10 اسفند هم گذشت و ایران را قیامت نکردیم. گذشت و موسوی و کروبی هنوز در زندانند. گذشت و ما همچنان به خود می بالیم که چه ها که نکردیم.
با خودمون رو راست نیستیم. نمی خوایم قبول کنیم که یه جاهایی محاسباتمون اشتباه از آب در می یاد. هزینه رو نمی پردازیم . دلمون به یه بنر اویزون شده خوشه اما حاضر نیستیم بگیم این بنر چه گلی به سر مردم زد؟و خبرش می شه بهترین لینک امروز بالاترین. نمی خوایم قبول کنیم که خیلی از مردم حاضر نیستن خودشون رو به خطر بندازن. یادتونه اون لینک که از قضا بهترین لینک روز هم شد؟ اونی که گفته بود به شرفم که دیکتاتور تورو نابود می کنم. اونی که گفته بود من امشب تا صبح تو خیابونا می مونم؟
اونی که گفته بود گوشی رو برداشتم و به 10 نفر زنگ زدم و ...
اونایی که می گین من اعلامیه پخش می کنم. راست می گین؟ کدومتون تو خونه هاتون اعلامیه دیدین؟ گفتیم آی همه آبی هستیم. کجا بودن تماشاچیای فوتبال؟ کدوم انقلابی ر و دیدن که بگن ما می ریم خرید و بخوان لرزه بندازن برتن استبداد و دیکتاتور و خوشحال از اینکه مردم بوق می زنن!!!! یه کم جدی تر باشیم. اگه می خوایم کارو یکسره کنیم فرجه یه هفته ای بین سه شنبه ها واسه چیه؟ این فرجه بیشتر به نفع اونوریاست.
می گیم موسوی و کروبی رو تو حشمتیه زندان کردن میریم انقلابو آزادی تظاهرات. به جای رفتن طرف صدا و سیما می ریم طرف دانشگاه تهران.
. ...
می دونم الان یه خروار کامنت می یاد که من نا امید می کنم مردم رو و مگه کور بودی ندیدی و ... اما دوستان نقد نکنیم خودمون رو 10 سال دیگه هم همینه و ما احساس خواهیم کرد در فضای مجازی همچنان پیروزیم و می تازیم.
به خود بیایم و با تغییر روش و تاکتیک نقشی نو در اندازیم.





اما از یه چیز خوشحالم. اگه خبر واسه موسوی و کروبی ببرن که هیچ اتفاقی بیرون نیافتاده. باور نخواهند کرد.........

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

به نظر من مدارا کردن کافیه. این جنبش باید وارد فاز مسلحانه بشه. هر روز دارن وحشی تر می شن و وقیح تر. می کشن می گن ما کشتیم. شهیدمون رو می دزذند و می گن بسیجی بوده و جاسوس ما. موسوی و کروبی رو دارن شکنجه میدن. درنگ جایز نیست . هر کس هوای آزادی به سر داره بسم الله. هر کس چگونگی تهیه کوکتل مولوتف رو می دونه هم بسم الله
نقد خودمان.!!

ضمن احترام خیلی خیلی زیاد به همه اونهایی که امروز با به جان خریدن همه خطرها به بیرون رفتن

می گفتیم: موسوی - کروبی دستگیر بشه ایران قیامت می شه. سه شنبه گذشت و ظاهرن قیامتی بر پا نکردیم.
می ترسم ما دوستداران شعار اینبار فریاد بزنیم:
موسوی - کروبی اعدام بشه ایران قیامت می شه

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

تا حالا بالاترین این رکورد رو زده بود؟ بالای 10000 نفر آنلاین
نامه کوتاهی به دیکتاتور

امشب اگر فریادهای الله اکبرمان خواب را از تو گرفت فردا صدای قدمهایمان دیوارهای خانه ویرانت را بر سرت خراب خواهد نمود. اشکها و بغض 30 ساله مان سیلی خواهد شد و از بنیان بر خواهدت کند و فریادهایمان گوشهایت را کر خواهد کرد.
فردا فردایی دیگر است دیکتاتور.....

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

خوب و حالا با گفتگوی مجتبی واحدی با بی بی سی و مصاحبه فرزند کروبی مسلم این است که وضعیت آقایان کروبی و موسوی عادی نیست. چه کنیم؟ بمانیم تا سه شنبه؟ سه شنبه بریم بیرون چکار کنیم. اعتراض؟ 2 سال اعتراضو کلی شهید کافی نیست برای نشان دادن اعتراض؟ بعدش چه؟ شب برگردیم خونه بمونیم تا 3 شنبه بعدی؟
اگر بلایی بر سرشان آمد ...اگر در فاصله این سه شنبه ها ه یکی از اینان یا هر دو رو در تلویزوین در حال توبه و اعتراف دیدم چه.
این تقصیر و کوتاهی ماست که آنها را تنها گذاشتیم.
یادمان باشد تقصیر و کوتاهی ماست

هنوز گوشمان از شعار موسوی -کروبی دستگیر بشه ایران قیامت میشه پر است

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

چرا به جای سه شنبه های اعتراض نگوییم، از این سه شنبه تا سه شنبه دیگر برای پیروزی در خیابان خواهیم ماند؟

کیه که ندونه مردم ما بیش از 30 ساله که اعتراض دارن. کیه که ندونه مشکلات مردم رو؟ خفقان رو. بی عدالتی ها رو. سه شنبه های اعتراض قراره بریم به چیز جدیدی اعتراض کنیم؟
اعتراض رو سالهاست داریم. ما نیاز به پیروزی و خاتمه اعتراض ها و ریشه کن کردن حکومت فاشیست داریم.
توی این تهران میلیونی 2 نفر پیدا نمی شن که خبر از کروبی و موسوی داشته باشن؟
حالا خونه میرحسین منطقه خاصه. کروبی چی؟

کسی نمی تونه بره یه سرو گوشی آب بده؟!
شیوه نوین مبارزه با دیکتاتور را از ما ایرانیان بیاموزید!

هر سه شنبه یک اعتراضی نموده و سپس به صرف چای، قلیان و یا کاپوچینویی مشغول شویم 6 روز بعدی را به استراحت پرداخته و چنانچه کسی کشته شده بود اظهار تاسف کرده لینکی در بالاترین گذاشته و لینک های مربوطه در فیس بوک را لایک کرده، به صرف چای وشیرینی و تنقلات ادامه داده تا سه شنبه بعدی .

یادمان نرود که یادآور شویم چنانچه کروبی و موسوی را دستگیر کردند ایران را قیامت خواهیم کرد.


خواهشا اگه دستگیرشون کردن صداشو در نیارین. داریم تجدید قوا می کنیم برای سه شنبه بعد در ضمن نرده کشیدن دور خانه و اشغال خانه که چیزی نیست بی خود بزرگش نکنین)
من به عنوان جز ء کوچکی از این جنبش احساس مسوولیت کرده و حق خود می دانم که تا آخرین لحظه از طرح سه شنبه های اعتراض انتقاد کنم.. بهترین راه: حداقل 10 روز پیاپی اعتراض و حضور در خیابان برای بدست آوردن پیروزی نهایی. و تا آنجا که بتوانم هر روز لینک های انتقادی خواهم فرستاد.

۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

صفحه فیس بوک مازیار بهاری:
خبر رسیده که هر کس از جلوی منزل موسوی رد میشه میگیرنش و در خیابانشان هم پرلباس شخصی و نیروی ویژه هست
شدیدا با طرح سه شنبه های اعتراض مخالفم. بهترین نتیجه با اعتراض مداوم و مستمر به مدت حداقل 10 روز بدست خواهد آمد.
اگر هفته ای یک روز تجمع کنیم عملا به نیروهای کودتاگر فرصت تنفس، تغییر تاکتیک، تجدید قوا، گردآوری نیرو و ابتکار عمل راداده ایم. همان کاری که تا کنون کرده ایم..

حداقل 10 روز. بد نیست نگاهی به تجربیات دیکتاتورهای تازه سرنگون شده و شیوه مبارزه مردم بیاندازیم.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

چند حالت ممکنه:
1- داریم خودمونو گول می زنیم
2- دارن گولمون می زنن
3- داریم گولشون میزنیم
4- ما اونا رو اونا ما رو دارن گول می زنن

که وای اگه کروبی یا موسوی رو بگیرن ایران قیامت میشه. الان اسم این وضعیت رو چی می
زاریم؟
چرا نمی خوایم قبول کنیم که موسوی و کروبی دستگیز شده اند؟
آقایون من یک زن هستم و دارای حق در این جنبش


آقایون من می ترسم از انقلابی که قراره اتفاق بیافته و کسانی که در اون نقش دارن در عصانیت فقط فحش خواهر و مادر می دن!!
آقایون من نگران هستم وقتی زنی نوع نگاهش با ما فرق داره فحشی که بهش می دیم مربوط به زن بودن اونه!
آقایون من ناراحت می شم وقتی حسین شریعتمداری بیشرف رو می خوایم بکوبیم به مادرش فحش می دیم...

من می ترسم که برای کوباندن زنان طرفدار رژیم به قیافه اونها گیر می دیم

آقایون من خجالت می کشم بغضی فیلمهای مربوط به جنبش رو در کنار خانوادم ببینم. از ترس اینکه فحشهای خواهرو مادر در اون باشه.
می ترسممممممم
در ام القرای اسلام، در خانه حبست می کنند و بعد رجز می خوانند که جرات بیرون آمدن از خانه را نداری!

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران بدون اشاره به حصر خانگی رهبران مخالفان دولت گفته است: «سران فتنه فعلا جرات نمی کنند از خانه خود بیرون بیایند و در نزد افکار عمومی نیز مطرود هستند.»

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

آنچه مسلم است یکی از ابزار قدرتنمایی و شاید پاشنه آشیل این رژیم صدا و سیمای تزویر است. اخباری که متاسفانه به مردم داده می شود سراسر دروغ است تریبون های این رسانه عرصه ای برای تاخت و تاز شریعمداریها، احمدی نژاد ها، منصور ارضی ها و ... شده است. ...
ایده تصرف صدا و سیما و چگونگی آن باید در دستور کار جنبش قرار گیرد. تصور کنین فقط تصور کنید که برای 1 شبانه روز جنایت های رژیم به گوش روستاها و شهرستانهای کوچک برسد
تصور کنید که دزدیها، چپاول ها، فساد، تجاورها و دورغهای این رژیم به گوش پیرمردها، پیرزنان، جوانان ساده ای که هرگز دستشان به کی بورد کامپیوتری برای ورد به اینترنت نخورده و همواره فکر می کنند که دنیا همین است و باید منتظر آقا اما زمان باشند برسد. مردم ساده ای که در فکرشان حاکمانشان در خانه های ساده زندگی می کنند و هم و غمشان آنها هستند و این آمریکای جهانخوار است که در کار آن ها خلل ایجاد می کند. آنها که دلهای نگران و کوچکشان به پول عیدی سال نو و سهمیه بنزین خوش است.
و ... سخن بسیار است بسیارر


تصور کنید . ما خواهیم توانست

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

راستش بر های این چند روز من رو کلی ترسونده.
این آخری اما ...
خبری که در رجا نیوز و فارس و... مبنی بر امروز منافقين با همكاري فتنه‌گران قصد دارند سناريوي "تجمعات جزيره‌اي و كوچك اما با سطح خشونت بالا و انبوه‌سازي در كشته‌ها با اقدام مسلحانه " را در دستور كار خود قرار دهند.
. و نامه جمعی از فرماندهان مبنی بر درخواست عدم تیرانداری به مرد
م.
این دو تا رو که کنار هم می زارم تنم می لرزه.
در نگاه اول به نظر می یاد که قصد خبرگزاری فارس از درج این خبر ترساندن مردم از شرکت در تجمعات باشه. اما چرا اینقدر دیر و تنها چند ساعتی مانده به 1 اسفند؟ و چرا به این دستپاچگی
در مورد نامه فرماندهان دو حالت فرض میشه/ یا راسته. که معلوم میشه بدنه ای از حکومت این قصد رو دارن و تصمیم جدیه. که باز جای نگرانی داره. یا این خبر جعلیه و از طرف خود حکومت ساخته شده که پس از کشتن مردم و نسبت دادن اون به منافقها بگن این هم سند که سپاهیان حاضر به کشتن مردم نیستن

این روزها خاورمیانه ترسی از کشتن مردم بی دفاع نداردو من خیلی نگران مردم بی پناه ایران هستم خیلیییییییی

امیدوارم که حدس من اشتباه باشه. هنوز چندساعتی به شروع تجمات باقی مونده و من نگران نگران
قلب این رژیم و راز بقایش در صدا و سیمای تزویر این رژیم نهفته است. اکنون که راهپیمایی 1 اسفند در خیابان وی عصر از راه آهن تا تجریش است بهترین فرصت است که همه از شمال و جنوب به سمت جام جم برویم.

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

بهترین راههای اطلاع رسانی برای تجمع 1 اسفند.
1- مصاحبه مشاوران موسوی و کروبی با رادیوها و تلویزیون های ماهواره ای
2- هک سایتهای دانشگاههی، دولتی، روزنامه ها، خبرگزاریها و وزارتخانه ها و قرار دادن خبر اجتماع 1 اسفندا
3- دیوار نویسی
4- بلوتوث کردن این خبر در مکانهای عمومی شلوغ مثل مترو و مراکز خرید
اگه باز هم نظری دارین بگین دوستان

فرصت رو از دست ندهیم
چطوریه که انقلاب تو کشورهای دیگه می شه کار جمهوری اسلامی و صدور انقلاب اما تو کشور ما می شه کار آمریکا و اسراییل؟
جل الخالق،

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

به هوش، به هوش، به هوش باشیم

تحولات اخیر و سریع این چند روز نشان از صف آرایی جدیدو تغییر تاکتیک کودتاچیان دارد.
با توجه به نزدیک شدن به سال نو و تعطیلی دانشگاهها، ادارات و مسافرت عده زیادی از هموطنان به نطر که این رژیم نقشه هایی برای کروبی و موسوی کشیده. به هوش باشیم و در دامشان گرفتار نشویم. مبادا که بعد از تعطبلات یاد این دو مرد به مرور از یادمان برود و ما ...
از هم اکنون قراری برای اگر که اتفاقی افتاد بگذاریم ..

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

تو رو خدا یکی پیدا بشه کیهان رو هک کنه و لینک مصاحبه سوزناک برادر صانع ژاله رو بزاره به جاش
آخ دلم کبابه
کباب
برای اون خانواده داغدار برای اون شهید
برای خودمون
:(

نزاریم بیشتر از این وقاحت رو به رخمون بکشن.
قیمت شرافت چند؟

آهای کسانی که زیر تابوت صانع ژاله رو گرفتین؟ آهای کسانی که کارت جعلی بسیج براش ساختین. اونایی که در دانشگاه برای بسیجی بودنش اشک تمساح ریختین. آهای همه اونایی که می دونین چه خبره و ککتون هم نگزیده.
شرافتتون رو به چند فروختین؟؟؟؟؟

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

می زنند. دستگیر می کنند. می کشند. تحقیرمان می کنند. خار و خاشاکمان می خوانند. می ربایند. تهمت می زنند. آواره مان می کنند. و ما ...
با انگشتانی به نشانه پیروزی همچنان می رزمیم!
نانجیبان، نجابتمان را ترس و ضعف می انگارند. و تا جایی پیش رفته اند که نعش عزیزانمان را و ربوده و بر آن نماز می خوانند و فریاد وا اسلاما سر می دهند و لابد در خفا بر سادگی و ترسمان قهقهه می زنند....

چاره ای نیست. تفنگ را باید پر نمود.

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

رژیم مثل سگ هار و زخمیست. .
آغاز به دستگیری کرده.
مبادا خوشحالی حضور مردم در 25 بهمن باعث بشه که دستگیرشدگان رو فراموش کنیم.

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

برای اولین بار بعد از کودتا احساس می کنم که موسوی و کروبی خیلی محکم ایستاده اند.
سپاس از اولین نافرمانی مدنی.

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

آقای الجزایر هل نده. یواش تر،صف رو رعایت کن. نوبت ماست
ایشالله بعد از 25 بهمن نوبت شما. ما که بخیل نیستیم!

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

جناب خامنه ای بازی شروع نشده را از هم اکنون باخته ای. ترسی که تو را برگرفته نشان و زبونی و بیچارگی تو دارد.
مرگ بر تو و افکارت.
دیکتاتور بیچاره

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

از هر چیزی و هر جایی و هر کسی می تونی فرار کنی. اما از خودت نمی تونی فرار کنی. :(

۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

این لینکای کشکی که این چند روزه فرت و فرت می یاد و داغ میشه. تجمع میسازن. می برن و می بافن رو راستش من هیچوقت رای ندادم.منفی و نظری هم ندادم که نکنه یه وقت پای اونایی که قصد رفتن دارم رو شل کنم. .
آخه اینجوری که فراخوان نمی دن. کار باید کرد. اصلا فراخوان چرا. رمز پیروزی مردم مصر و تونس و ... اینه که مردم ریختن تو خیابون و بر نگشتن خونه. می بینین که تعدادشون هم زیاد و زیاد تر میشه. خوبه که گاه گاهی ما هم از دیگران درس بگیریم به جای اینکه از دید بالا نگاه کنیم و بگیم اونا از جنبش ما یاد گرفتن.
آخه انقلاب که با سالی چند تا تجمع نشدنیه. کجای دنیا اینجوری رژیمی رو سرنگون کردن که ما دومیش باشیم. نیاز به یه جرقه داریم. یه جرقه بزرگ
چظور می تونم از خودم فرار کنم؟

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

یکی به داد مصری های بیچاره برسه. به نظر جمهوری اسلامی بد جوری دندون تیز کرده که جای پایی اونجا باز کنه؟
لازمه که یه جوری بهشون برسونیم که در زیر حکومت جمهوری اسلامی چه خبره.
حرفهای لاریجانی بی منظور نیست

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

انقلاب ما انفجار گوز بود

نه خداییش نبود؟؟؟؟

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

به جای این حرفها شجاعتشون رو تحسین کنیم

لینکی می یاد تو بالاترین که هیچ توجه داشته اید که حضور خانمها در جنبش سبز چقدر پررنگ تر از جنبش مصر است و ما خوشحال و سرمست مثبت می دیم و به خودمون به به چه چه می فرستیم. که ما چنان بودیم و چنان،
دست بردارین از این خود بزرگ بینی و برتر بینی. این یکی از بزرگتزین ایرادات ما ایرانی هاست، کی گفته زنان مصری در صحنه حضور نداشتن، برین یه نگاهی به این عکسها بندازین و به جای این حرفها شجاعتشون رو تحسین کنیم و الگو قرار بدیم. اینقدر نگیم اونها از ما یاد گرفتن، یه بار هم شده با دیده باز سعی کنیم ایراداتمون رو پیدا کنیم و از دیگران درس بگیریم
http://www.facebook.com/album.php?fbid=49368javascript:void(0)9677675&id=586357675&aid=268523.

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

موضع رسمی حکومت جمهوری اسلامی و تلویزیون ایران در مورد قیام مردم مصر چیست؟
قیام بر علیه دیکتاتور؟
ناآرامی توسط عده ای اوباش؟
قیلم مردم مصر برای برقراری حکومت اسلامی به رهبری ولی امر مسلمین؟

و مردم ما واکنششان چیست؟
ااااا چه راحت؟
مگه بیانه داده بودن که بریزن تو خیابون
اونا با آخوندا فرق دارن
این عرب ها هم گرسنه شدن ریختن تو خیابون!
ما هم یاد بگیریم
کهریزک هم دارن؟
!!!!!

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

به نظر شما مشکل از کجاست درزمان شاه بدون اینترنت، ماهواره. و ... خمینی می گوزید همه می ریختند تو خیابون. الان چطور این همه جرم و جنایت اتفاق می افته به خصوص در شهرستانها آب از آب تکون نمی خوره؟
کل کشته شدگان انقلاب به 2500 هم نرسید. اینها در چند ماه نزدیک هفت هزار نفر رو کشتند بعد از این همه سال من نبودم . اون بودو خبر نداشتم و قدرت نداشتم می کنند و ...
ماجرای کهریزک هم که همه می دونن

مشکل کجاست؟

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

این همه تصادف و سقوط هواپیما و هلی کوپتر، نمی شه یه بار یکیش قسمت خامنه ای . ا.ن آقا.، مصباح و ... بشه؟
سوال ایجاد شده خب!

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

دوران طلایی خمینی
دوران جرم بودن رنگ. سانت کردن پاچه های شلوار. نبود شامپو . مداد رنگی. دوران اشرافیت پیتزا. دوران اعدام های کرور کرور. دوران حرام بودن شطرنج، موسیقی، دوران دیدن هر روزه اتاقک حجله جوانان در جبهه کشته شده. دوران کشتن دگر اندیشان. مادران دق کرده. ریاست خلخالی ها. کوپن های بنزین ، شکر، برنج و ... دوران جرم بودن کودکی . جوانی. دوران امامیت مردی که پس از سالها ورود به زادگاهش هیچ احساسی نداشت .
مردی که بر ایران رید و همچنان بر او آفرین می گویند و با افتخار از او نام می برند! ! .