۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

اگه خواب ببینین یکی نشسته همش داره تو و همسر و بچه تو نفرین می کنه چه حسی بهتون دست میده؟ من همون حسه نسبت بهش دارم!


همیشه و همیشه تا اونجایی که یادم می یاد تو رویاهام حتی وقتایی که خیلی پولدار بودم (!!! آره از این فکرها هم می کردم) یه خونه داشتم که هیچ جزییاتی ازش یادم نیست جز باغ و گل و بلبل. هیچ وقت هم چیزی به زبون نیاورده بودم. خونه خواهرم که رفتم و دیدم که اونم به گل علاقه داشته خیلی تعجب کردم. یادمون نداده بودن درباره رویاهامون، چیزایی که دوست داریم، آدمهایی که می خوایم و حتی احساسات سادمون با هم حرف بزنیم. ولی وقتی خونشو دیدم درست زمانی بود که من خونم رو انتخاب کرده بودم و کلی گلدون واسش خریده بودم. دیدن خونه اون جراتی به من داد که آرزوهام رو هر چند کوچیک محترم بشمرم.
الان حدود 3 ماهی هست این خونه اومدیم و می تونم بگم که هفته پیش رسما شد خونه. الان می بینم که گلهایی رو که نگه داری می کنم. بطرز عجیبی حالشون خوبه. ناخودآگاه باهاشون حرف می زنم. گل ارکید من که حالش بد بود الان داره سرحال میشه. نمی دونستم سبز انگشتی هستم ...

با دوستم یه قرارایی داریم که خوشحالم می کنه. یکیش فرستادن وصیت نامه!!!!

بعضی وقتها که خیلی اعصابم خورد میشه به سرم می زنه ایمیلات رو بفرستم واسشون. تک تکشون رو میگم. ببینم از رو میرن! ببینم جرات دارن اینقدر .... حرف نزنم بهتره ... بعد از مریضی تو یادشون اومد که تو هم هستی.......

نبار بارون زمین جای قشنگی نیست!