۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

یادداشتهای روزانه
قبل از ظهر:
اگه این روزا بپرسن که از چی بدت می یاد می تونم حداقل 10 تا مورد رو بگم. اگه بپرسن از چی نفرت داری خیلی سریع کلی واستون ردیف می کنم. اگه بگن چی خوشحالت می کنه لال مونی می گیرم اما... یه چند تا چیز هست که می شه گفت شکر که این هست یا دارم!!
بعد از ظهر:
از صبحی اون کبوتر اومده خونه نمی ره بیرون. رفته تو گلدون وسط اسباب اثاثیه نشسته. می رم جلو هی می گم بچه جان برو سر خونه زندگیت، تکون نمی خوره، غذا گذاشتم، نمی خوره، رفتم به زور بندازمش بیرون دستم رو نک زد. هنوز اونجا نشسته. نکنه ناراحته که من دارم از این خونه می رم؟ زبون پرنده ها چیه؟ می خوانم آدرس خونه جدیدو بهش بدم!
شب:
کبوتره همونجاست، هنوز چیزی نخورده، نگرانشم، خواستم به این همسایه خارجی بگم بیاد بندازش بیرون دلم نیومد. حالا شب من باید برم تو حال بخوابم. همسر جان می ترسه جایی که کبوتر هست بخوابه بهونه های عجیب غریب میاره!!

پی نوشت: چه خوبه که می شه اتفاقاتی رو فیلمبرداری کرد و همیشه داشت!!!