۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

از یکی از دوستهای خارجی چند مدل گیاه گرفتم که بتونم بزارم تو آب ریشه بده و بکارم. به برگ گیاه هام که دست می زنم خیلی حس خوبی بهم دست می ده. الان خونه پر از گل و گیاه شده.  بالکن هم همینطور. فردا باید برم ببینم پیاز گل لاله، نرگس و ... رو کی میارن. شاید هم سرچ کنم. باید برم اون گل فروشیه که خیلی دوست دارم. شاید یکی دو تا درخت هم بگیرم :). کاش فردا وقت داشته باشم.

دیشب:
بازم بیا بخوابم. خیلی دوست دارم می بینم اینقدر از همه چیز خبر داری. حتی اون دفترچه ای که دوستای من بیاد تو نوشتن :).
لاو یو!
امروز: پسره داره خیلی پر مدعا میشه. سهمش رو از این دنیا می خواد. ترن و ماشینو کلی ادعای کوچولو که رو هم خیلی واسه یه مامان بی حوصله و غرغرو زیاده!!!. اما خیلی خوش بحالته که دوستت دارم. خیلی حس خوبیه وقتی یه موجود کوچولوی مو فرفری دستش رو محکم دور گردنت میندازه. سرش رو رو شونت می زاره و میگه آ لا لو (آی لاو یو).
همواره:
1) سورال لعنتی!
2) رویاهای دلچسب و ناچسب!
3) باور کردنی نیست. هنوز یه وقتایی میخوام زنگ بزنم بهت و کلی پشت سر سیر تا پیاز همه حرف بزنم. بگم کی چی گفت. آمپر رو تعریف کنم که چقدر بالا رفته و سر چی و ... اما یهو یادم می یاد  گذاشتی و رفتی. اما خوشحالم که حتی وقتی خوب خوب بودی همیشه و همیشه با هم کلی حرف می زدیم. یادته چقلی هامون رو؟