۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

انگار همین دیروز بود که با خودم کلنجار می رفتم که رای بدم یا نه. راستش اصلا دلم نمی خواست رای بدم. کلی از دوستان با من بحث می کردن که رای بده. و من تا 48 ساعت قبل از آغاز رای گیری هنوز مصمم به رای ندادن بودم. در پایان تصمیم به رای دادن گرفتم. از اونجایی که رای گیری در ایران چند ساعتی بود که آغاز شده بود بعد از رای دادن شروع کردیم با دوستان درباره نتایج بحث کردن . بحث بر سر کروبی بود و موسوی . در خیال هم فکر نمی کردیم که ا.ن بیشتر از 4 میلیون رای بیاره که یکی از دوستان گفت خبرهای خوشی از ایران نمی رسه. باورم نمی شد و فکر کردم شوخی بیش نیست. تا ساعت ها فکر می کردم که نتایج تغییر خواهد کرد. با خودم می گفتم شهرهای بزرگ مونده هنوز و چه خیال خامی بود.گفتند که اعلام شده رای ا.ن بیش از بقیه است. خیلی عصبانی بودم از خودم که رای دادم مخصوصا زمانی که خامنه ای بی شرف از حماسه حضور ما سپاسگزاری کرد. احساس می کردم بدجوری رو دست خوردم. بعد از اون شروع شد تیر اندازیها و کشتن ها زندان ها. فیلمها رو که می دیدم شب کابوس بود که در خواب می دیدم. الان بعد از 1 سال و یک ماه فکر می کنم یکی از بهترین کارهایی که کردم رای دادن بود. هرگز از کاری که کردم احساس ذره ای پشیمانی ندارم و با افتخار می گم که من اونروز رای دادم. می تونم با وجدان راحت فکر کنم که یک قطره خیلی کوچکی از دریای بی کران مردمی بودم که برای تغییر رای دادن. می تونم احساس کنم که سهمی هر چند ناچیز در آینده ایران داشتم. می تونم فریاد بزنم که رای من کو؟ هنوز گا ه گاهی به عکسی که از برگه رایم انداختم می اندازم و احساس غرور می کنم.
ماه سالگردها