۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

چقدر نفرت از تو وقت منو می گیره! میشه فراموشش کنم؟

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

امروز دوست دارم یه کم خودمون رو نقد کنم. نگین الان وقتش نیست و ما به نیرو نیاز داریم و ... اگه قراره در ایران اتفاقی بیافته بهتره که پایه رو از اول درست بزاریم. کاری نکنیم که بعدها امروزمون رو انکار کنیم و بگیم ما نبودیم
مدتهاست که در سایت های ایرانی اخبار ضد و نقیضی میاد و میره. یه روز یکیو به فحش می بندیم و کلی حرف بارش می کنیم و فرداش با یه جمله اون خداش می کنیم .
یه روز خمینی میشه پیر خرفت و یه روز کلامش میشه وحی منزل. اگه قراره یه روز رفسنجانی دزد و قاتل و ... باشه و یه روز همه عاشق سینه چاکش بشیم که نمیشه. اگه سایت جنبش سبز یه روزایی بشه کعبه آمال ما و همه خبرهایی که آرزومونه ازش دربیاریم و لینک بدیم و یه روز بشه نفوذی و بگیم از خودشونه و یه چیزیش میشه و ... که درست نیست! اگه علی دایی یه روز اسطوره است و یه روز تسبیح بدست و پاچه خوار و زندگیمون بشه فحش خواهر و مادر به علی دایی و امروز همه دمش گرم و ای ول بهش بگیم نمیشه
اگه قراره این مملکت به جایی برسه باید تکلیفمون رو با خودمون مشخص کنیم. اگه کسی جایی تو جنبش نداره یاد بگیریم که استفاده ابزاری ازش نکنیم. اگه قراره نقد از کسی بشه کاری نکنیم که راه برگشتی برای خودمون نزاریم. بهتره که با نقدی درست و عادلانه باهاش برخورد کنیم . سوء استفاده از اشخاص، حوادث و رویدادها در موارد خاص به اعتبار جنبش لطمه می زنه
بهتره از این به بعد با دید باز انتقاد کنیم و راه رو برای فضایی باز و سالم در آینده باز نگه داریم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

و اکنون با اندوه فراوان متاسفانه به این نتیجه رسیدم: خیلی دور خیلیییییییییی ...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

قصّه ورود مادران۳ کوهنورد امریکأیی و باز هم تحقیر زنان!

سالهاست که این رژیم کثیف زن بودن رو تحقیر می‌کنه، سالهاست که در مدرسها و خانوادهها رازهای پنهان کردن زنانه گی رو به ما یاد دادن و ادامه میدن، سالهاست که گفتن ما رو در اون دنیا با دیده شدن یه تار مو با موهامون آویزون می‌کنن، اونها مارو ترسوندن و ترسوندن، اما یواش یواش لازم شد که استفاده دیگه‌ای هم از حجاب بشه، لازم شد برای تحقیر مردانگی حجاب به سر مردها هم کنن. حجابی که سالها نشانهٔ عصمت و عفت بود ناگهان شد نشانهٔ زبونی و ترس، کم کم ترس حکومت از لو‌ رفتن ابزاری بودن حجاب ریخت حالا دیگه چادر باید وسیلهٔ قدرت نمأیشون به همهٔ دنیا بشه، و چه چیزی بهتر از کشوندن ۳ مادر بخت برگشته و حجاب کردن به سر اونها، این بیشرفها دیگه کارو به جأیی رسوندن که مادر بودن رو هم مورد مضحکه قرار میدن، کشوندن این ۳ مادر بی‌چاره امریکأیی به ایران و چادر سر کردن اونها تحقیر تمامی زنان و مادران دنیاست.

کاش دنیا بفهمه و درد و غصهٔ زنان و مادرهای ایران رو به گوش همه برسونه، کاش ... الان بهترین فرصته

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

بازداشت احمد یزدانفر محافظ ارشد میر حسین موسویقطعا کاری فکر شده می باشد که شاید چندین ماه سبک و سنگین شده. سیاستمداران مکار جمهوری اسلامی احتمالا اندیشه های شومی در سر دارند.
دور از ذهن نیست که با عدم همکاری احمد یزدانفر برای اعتراف بر ضد موسوی و از آنجا که به میزان وفاداری او نسبت به موسوی آگاه هستند از حربه تهدید جانی موسوی در پیش روی یزدانفر استفاده کنند و در آخر وی را به خاطر حفظ جان موسوی تسلیم به نشستن بر صندلی اعتراف کنند.
وظیفه ما آگاهی پیش از وقوع حادثه است. فراموش نکنیم هنوز رسانه میلی بر بسیاری از ایرانیان نفود دارد

بیایید تا دیر نشده از هم اکنون چاره ای بیندیشیم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

انگار همین دیروز بود که با خودم کلنجار می رفتم که رای بدم یا نه. راستش اصلا دلم نمی خواست رای بدم. کلی از دوستان با من بحث می کردن که رای بده. و من تا 48 ساعت قبل از آغاز رای گیری هنوز مصمم به رای ندادن بودم. در پایان تصمیم به رای دادن گرفتم. از اونجایی که رای گیری در ایران چند ساعتی بود که آغاز شده بود بعد از رای دادن شروع کردیم با دوستان درباره نتایج بحث کردن . بحث بر سر کروبی بود و موسوی . در خیال هم فکر نمی کردیم که ا.ن بیشتر از 4 میلیون رای بیاره که یکی از دوستان گفت خبرهای خوشی از ایران نمی رسه. باورم نمی شد و فکر کردم شوخی بیش نیست. تا ساعت ها فکر می کردم که نتایج تغییر خواهد کرد. با خودم می گفتم شهرهای بزرگ مونده هنوز و چه خیال خامی بود.گفتند که اعلام شده رای ا.ن بیش از بقیه است. خیلی عصبانی بودم از خودم که رای دادم مخصوصا زمانی که خامنه ای بی شرف از حماسه حضور ما سپاسگزاری کرد. احساس می کردم بدجوری رو دست خوردم. بعد از اون شروع شد تیر اندازیها و کشتن ها زندان ها. فیلمها رو که می دیدم شب کابوس بود که در خواب می دیدم. الان بعد از 1 سال و یک ماه فکر می کنم یکی از بهترین کارهایی که کردم رای دادن بود. هرگز از کاری که کردم احساس ذره ای پشیمانی ندارم و با افتخار می گم که من اونروز رای دادم. می تونم با وجدان راحت فکر کنم که یک قطره خیلی کوچکی از دریای بی کران مردمی بودم که برای تغییر رای دادن. می تونم احساس کنم که سهمی هر چند ناچیز در آینده ایران داشتم. می تونم فریاد بزنم که رای من کو؟ هنوز گا ه گاهی به عکسی که از برگه رایم انداختم می اندازم و احساس غرور می کنم.
ماه سالگردها

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

امروز روز مادره. به حرمت خونهایی که ریختی و دلهایی که شکوندی. مادرانی که داغدارو عزادار کردی امیدوارم روزی تقاص همه کارهات رو پس بدی

امروز روز مادره . تو سفاک ددمنش چه می دونی از مهر مادری و انتظار مادری که فرزندش در اسارته. قلبم می گیره وقتی فکرشو می کنم مادری سالها با هزار امید و آرزو فرزندی بزرگ می کنه و کثافتی مثل تو وقیحانه حاصل سالهای سال جوانی و زندگی شو در روز روشن از ساقه می چینه که برای چند صباحی بیشتر در مسند زور و قدرت بمونه. تو خامنه ای نمی دونم مادر داشتی. مادرت هیچ وقت با تو از مهر سخنی گفته. با تو از عشق. مهربونی و ... حرفی زده. هیچ وقت قصه حاکمان ظالم و پیروزی مظلوم رو واست گفته و اگر هم گفته قلب سیاه تو ذره ای لرزیده؟ میتونی بفهمی وقتی به یه مادر خبر اعدام رو میدن یعنی چی؟ الان دل تو چه حالی داره وقتی خبر میدن که پنج فرزند رو فقط و فقط به خاطر تو و حکومتت اعدام کردن. آه اشتباه می کنم تو خودت دستور دادی به کشتن. تو خیلی بدبختر از اونی که دلت بلرزه. سنگ هم بود تا حالا تکونی خورده بود.امیدوارم به حرمت خونهایی که ریختی و دلهایی که شکوندی. مادرانی که داغدارو عزادار کردی روزی تقاص همه کارهات رو پس بدی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

زنگ نزن به من خواهشا. اسمت که مییاد رو سل فون استرس می گیرم.
این دوست خارجی من بلاخره منو مجبور کرد که از گاراژسیل خرید کنم!! دوست داشتم و کلی با هم فان داشتیم :)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

خدایا خودت گفتی خدا شما را دوست دارد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

اوایل اینجور فکر نمی کردم اما الان بعد از ماهها در بالاترین بودن اعتقاد دارم که عده ای از بچه ها واقعا دارن زحمت می کشن. علیرغم کاستی ها خیلی وقتها منبع خبر برای ایرانی ها بوده. کسانی که بدون هیچ چشمداشتی فقط و فقط برای ایران عزیز دارن وقت و انرژی می زارن. بحث اینجا بحث درباره کاستی و پیشنهاد بهتر شدن و ... نیست. حرفی که می خوام بزنم سوء استفاده یه مشت تجزیه طلب بیماره که می یان این وسط و لینک ها و نظراتشون واقعا اعصاب خورد کنه. اخیرا تعدادشون هم به نظر زیاد تر شده که ممکن از طرف خود رژیم باشن که کیفیت رسانه ای بالاترین رو پایین بیارن. بعد از دعواهای فرارون و کار به جایی نرسیدن و وقاحت روز افزون این جماعت بد نیست برای گوشمالی تعدادی از اونها و برای عبرت دیگران عضویت سردسته های اونها که خیلی از ماها اونها رو می شناسیم در بالاترین حذف بشه و اگر بقیه ادامه دادن به همین ترتیب. کسی که آزادانه در بالاترین لینک های تجزیه طلبانه می گذاره با سردمدارن این رژیم کثیف که جور دیگری این مملکت رو دارن به تاراج می دن فرقی نداره.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

بعضی وقتها دقیقه ها و دقیقه ها می گذره و من یک باره می بینم که مفهوم زمان برام کاملا بی معنی بوده. معمولا توی اون دقایق به بجه گی یام فکر می کنم. اه لعنتی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

سالها در گوش مان خواندن موسیقی و رقص حرام است و ما هیچوقت آلات موسیقی (ادوات حرام!) را ندیدیم و نشناختیم و دریغ از آموزش یک نت در مدارس مان. که خدایی نکرده منحرف نشویم. ما محروم از موسیقی بودیم و شادی و اینان در حال آموزش و یارگیری برای گماشتن در کهریزک ها. ما محروم از پوشیدن لباسی که اندکی رنگ داشته باشد و کودکی ربوده شده امان را رنگی ببخشد و اینان در حال خرید باتوم که بعدها بر سرمان بکوبند و ما ... اما زندگی چیز دیگری به من یاد داد. فرزند 7 ماهه من اکنون با نوای موسیقی کودکانه شاد میشود و میرقصد. رنگ شاد را می شناسد و خوشنود از زیبایی رنگ ها می خندد. بی شرف ها با فطرت آدمی هم سر جنگ دارند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

می گن که زکات علم نشر آن است. حالا هم که مد شده دستورای آشپزی من هم شاهکار خودم رو اینجا رو می کنم. طریقه درست کردن دوغ! اونم دوغی که مزه دوغ گاز دار ایرانی بده. مثل دوغ آبعلی

مواد لازم :
شیر:4 لیوان
ماست: 1.5 لیوان
نمک: 2 قاشق غذاخوری
قند: 8 عدد
آب
نعناع خشک: نصف قاشق چایخوری

طرز تهیه
در یک ظرف 1 گالنی یا طرفی که گنجایش 3.8 لیتر داشته باشه (در آمریکا ظرفهای شیر 1 گالنی بهترین گزینه هستند) 4 لیوان شیر را ریخته سپس 1.5 لیوان ماست به آن اضافه کرده. نمک و نعناع و قند را اضافه کرده و بفیه ظرف را با آب ولرم پر می کنیم. در آن را می بندیم و کمی بهم می زنیم و برای یک هفته در جایی بیرون از یخچال می گزاریم (من در کابینت می زارم) . بعد از یک هفته ابتدا آن را بشدت تکان داده بعد در آن را باز کرده و برای 2 تا 3 روز در یخچال می گزاریم.
بعد بخورید و من را دعا کنید!