چرا یادم نمی ره؟
امروز بعد از سالها اسم داوود سلیمانی رو شنیدم. این اسم خیلی آشنا بود. عکس رو که دیدم یادم اومد.
دکتر داوود سلیمانی. خوابگاه دانشگاه تهران. سالهای 1376-75 . معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات. یادم میاد که ما اون سالها خیلی پر شر و شور بودیم. خیلی از آزادی ها و امکاناتی که دانشجویان دختر ساکن فاطمیه در حال حاضر دارن مدیون اعتراضات بچه های پر شر و شور اون زمانه.
همون روزها بود که خیلی ها در اعتراض به تغییر قوانین ساعت ورود به خوابگاه اعتراض و اعتصاب می کردن. بیشتر بچه های هنر بودن که تمرین ها و ژوژمان هاشون تا دیر وقت طول می کشید. یه شب بعد از چندین روز اعتراض جناب آقای داوود سلیمانی مجبور شد که به جمع اعتراض کنندهایی که در محوطه خوابگاه تجمع کرده بودن بیادو یکی از بچه ها به نمایندگی بقیه شروع به صحبت کرد. آقای دکتر خوب گوش دادو گوش داد و در پایان فرمودند از نظر من دختر باید خیلی زود به خوابگاه برگرده و گر نه باعث فساد می شه.فرمودند که از نظر ایشون حتی 7 شب هم خیلی دیره! یادتونه آقای دکتر؟
من که یادم نمی ره!
در اینکه ممکنه آقای دکتر تغییر عقیده داده باشند شکی نیست. شاید بعضی ها رو بشود بخشید اما نباید فراموش کرد باید گفت و نوشت که عبرتی باشد برای باقی سیاست مداران که ما حواسمان خوب هست