یادداشت های همین چند روزه.
دیشب: خواب دیدم نشستم و جگر ریش ریشی تو دستمه. پرسیدن ازم این چیه دستت؟ گفتم جیگر خودمه!! حالم خیلی بده هنوز
دیروز قبل از ظهر: رفته بودیم شیکاگو فینگیلی رو هم گذاشته بودیم پیش کسی. تو ایکیا وقتی می خواستم یه سوالی از آقاهه بکنم. نزدیک بود بزنم زیر گریه. طفلی بغضم رو که دید هی می گفت آر یو اوکی؟ !! اومدم گفتم حالم بده الان می زنم زیر گریه. گفت گریه کن خب چه عیبی داره. نمی دونم چرا خیلی جلوی خودمو گرفتم. اما تو دلم مونده یه گریه سیر سیر از ته دل!
دیشب قبل از خواب دیدن!: هر چی به آسمون نگاه کردم ستاره هامو ندیدم. آخرین باری که دیدمشون درد دل کردم باشون کلی. گفتم که چقدر دوست دارم یکی رو و چقدر دوست دارم تندرستی شو بدست بیاره. گفتم حاضرم هر کاری بکنم. دیشب بعد از خیلی سرمو بالا کردم بهتون بگم دیدین چی شد؟ اما ندیدمتون . یا چشمای من کم سو شده یا شما شرمنده!
3 روز پیش: اومدیم خونه جدید. خوشحال نیستم اصلا. فکر می کردم واسه روحیه ام خوب باشه. شاید می تونست باشه اگه اون کبوتره درست روز قبل از جابه جایی تو گلدون اتاق پذیرایی خونه من تخم نزاشته بود! عکس و فیلم دارم کلی ازش. می زارم اینجا بزودی.
همین الان. حال هیچی رو ندارم. خیلی دپرس هستم. اگر برم دکتر بی برو برگرد بستری می شم!